ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۱۱)
ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۱۱)
وارد اتاق مشترکمون شدم کوک هم چند دقیقه بعد من امد داخل رفت دوش گرفت و آمد
&میگم ا.ت من فردا یکم دیر تر میام خونه از صبح میرم نگران نشی
*باشه
(صبح)
از خواب بیدار شدم کوک نبود مثل اینکه رفته بود دیشب بهم گفت میره دوستم هه جی زنگ زد (@ علامت هه جی)
*الو هه جی چطوری دلم برات تنگ شده بود
@ ممنون توچطوری منم دلم واست تنگ شده بود امشب همو ببینیم
* اره کجا
@ یه کلاب میشناسم آدرس میفرستم شب ساعت ۸ بیا اونجا
* اوکی
ساعت ۵ بود رفتم بیرون برای شب یه لباس خریدم دوباره برگشتم عمارت توی تمام این مدت کلی بادیگارد باهام بودن به دستور کوک آخه من نمیتونم باخودم ببرمشون کلاب یه فکری میتونم فرار کنم همه جا رو گشتم بهترین جا بالکن بود ارتفاعش کم بود ساعت ۷ شیفت ها عوض میشد بهترین وقت برای رفتن بود آماده شده بودم (عکس لباس ا.ت پست بعدی) و طبق نقشه پیش رفتم با هه جی رفتین اون کلاب اتفاق خاصی نیفتاد یه نگاه به ساعت کردم وای خداساعت ۲ بود حتما تا الان کوک برگشته خدافظی کردم و رفتم به عمارت خدا رو شکر نگهبان های اون قسمت که ازش امدم نبودن از همون راه رفتم داخل چراغ ها خاموش بودن بو صدای تقریبا آرومی گفتم
*آخيش کوک نیومده
چراغ ها رو روشن کردم و با دیدن کوک که روی تخت نشسته بود و بهم نگاه میکرد ترسیدم و سکسکم گرفت
& کجا بودی تا این وقت شب
*......
&جواب منو بده
*ب...ب...ببخشید رفته بودم کلاب
& باکی
*با هه جی ب....ب...باور کم کار اشتباهی نکردم تازه مستم نشدم چون هیچی نخوردم فقط رفتم تا هه جی رو ببینم
&آدرس کلابی که رفته بودی رو بده تو دوربین هاشو چک کنم
آدرس رو بهش دادم گفت
&راستی فقط وقتی بامن میای بیرون حق دارید لباس های کوتاه و باز بپوشی
*باشه
معلوم بود خیلی عصبانیه لباسام رو عوض کردم و رفتم خوابیدم کوک امد کنارم دراز کشید
&بیب دیگه بدون اجازه من جایی نرو
*آخه هرجا میخوام برم همش بادیگارد همراهمه
&خب لازمه تو الان زن بزرگ ترین مافیای کره ای نباید اتفاقی واست بیفته دیگه کله شقی نکن
*باشه
....
وارد اتاق مشترکمون شدم کوک هم چند دقیقه بعد من امد داخل رفت دوش گرفت و آمد
&میگم ا.ت من فردا یکم دیر تر میام خونه از صبح میرم نگران نشی
*باشه
(صبح)
از خواب بیدار شدم کوک نبود مثل اینکه رفته بود دیشب بهم گفت میره دوستم هه جی زنگ زد (@ علامت هه جی)
*الو هه جی چطوری دلم برات تنگ شده بود
@ ممنون توچطوری منم دلم واست تنگ شده بود امشب همو ببینیم
* اره کجا
@ یه کلاب میشناسم آدرس میفرستم شب ساعت ۸ بیا اونجا
* اوکی
ساعت ۵ بود رفتم بیرون برای شب یه لباس خریدم دوباره برگشتم عمارت توی تمام این مدت کلی بادیگارد باهام بودن به دستور کوک آخه من نمیتونم باخودم ببرمشون کلاب یه فکری میتونم فرار کنم همه جا رو گشتم بهترین جا بالکن بود ارتفاعش کم بود ساعت ۷ شیفت ها عوض میشد بهترین وقت برای رفتن بود آماده شده بودم (عکس لباس ا.ت پست بعدی) و طبق نقشه پیش رفتم با هه جی رفتین اون کلاب اتفاق خاصی نیفتاد یه نگاه به ساعت کردم وای خداساعت ۲ بود حتما تا الان کوک برگشته خدافظی کردم و رفتم به عمارت خدا رو شکر نگهبان های اون قسمت که ازش امدم نبودن از همون راه رفتم داخل چراغ ها خاموش بودن بو صدای تقریبا آرومی گفتم
*آخيش کوک نیومده
چراغ ها رو روشن کردم و با دیدن کوک که روی تخت نشسته بود و بهم نگاه میکرد ترسیدم و سکسکم گرفت
& کجا بودی تا این وقت شب
*......
&جواب منو بده
*ب...ب...ببخشید رفته بودم کلاب
& باکی
*با هه جی ب....ب...باور کم کار اشتباهی نکردم تازه مستم نشدم چون هیچی نخوردم فقط رفتم تا هه جی رو ببینم
&آدرس کلابی که رفته بودی رو بده تو دوربین هاشو چک کنم
آدرس رو بهش دادم گفت
&راستی فقط وقتی بامن میای بیرون حق دارید لباس های کوتاه و باز بپوشی
*باشه
معلوم بود خیلی عصبانیه لباسام رو عوض کردم و رفتم خوابیدم کوک امد کنارم دراز کشید
&بیب دیگه بدون اجازه من جایی نرو
*آخه هرجا میخوام برم همش بادیگارد همراهمه
&خب لازمه تو الان زن بزرگ ترین مافیای کره ای نباید اتفاقی واست بیفته دیگه کله شقی نکن
*باشه
....
۸۳.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.