تو هیچوقت صاحب فردا نمی شوی
تو هیچوقت صاحب فردا نمیشوی
ای زخم کهنهام ! تو مداوا نمیشوی
باید بگویم از تو و عمقت ، که سالهاست
در حجم کوچک غزلم جا نمیشوی
میبندمت ، دوباره دهن باز میکنی
میگویمت صبور شو ! گویا نمیشوی
از پا درآمدم که در این روح دردمند ،
ای زخم ! خوش نشستهای و پا نمیشوی
از آشناست این که عمیقیّ و اینچنین
با دست یک غریبه مداوا نمیشوی ...
ای زخم کهنهام ! تو مداوا نمیشوی
باید بگویم از تو و عمقت ، که سالهاست
در حجم کوچک غزلم جا نمیشوی
میبندمت ، دوباره دهن باز میکنی
میگویمت صبور شو ! گویا نمیشوی
از پا درآمدم که در این روح دردمند ،
ای زخم ! خوش نشستهای و پا نمیشوی
از آشناست این که عمیقیّ و اینچنین
با دست یک غریبه مداوا نمیشوی ...
۳.۳k
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.