پارت

#پارت_37
آقای مافیا ♟🎲

ولی پیداش نکردم
پامو از عصبانیت به زمین کوبیدم

که یهو از پله ها پایین اومد و گفت:

_ عههه اومدی

+ نه رفتم

_ خب پس چرا اینجایی

+ اصلا ولش بیا بریم

یه نگاهی به سر و وضعیتم کرد و گفت:

_ این لباس به درد این پارتی نمیخوره
همراهم بیا

مثل شتر پشت سرش راه افتادم
که به عالمه لباس مشکی خوشگل دیدم

همین جور که داشتم ذوق میکردم سامیار گفت:

_ یکی از این لباسارو انتخاب کن بپوش
و بعدش بیا چند تا نکته رو بهت بگم

+ خب الان بگو بعدش چون میخوایم بریم ذوق زدم به حرفات گوش نمیدم

_ اوکی
تو اونجا نقش دوست دختر منو بازی میکنی اوکی
اونجا با هیچ پسری حرف نمیزنی
تا بهت اجازه ندادم نمیری برقصی
و....
و...
و...

بعد حرفاش از اتاق بیرون رفت تا لباس عوض کنم

بعدش که لباسم و عوض کردم به سمت میز ارایش حمله کردم و شروع کردم میکاپ کردن

اماده که شدم بیرون رفتم و سامیار رو صدا زدم


# سامیار

سه ساعت منتظر این زنیکه بودم دیگه داشتم خسته میشدم میخواستم کم کم برم صداش کنم

که یهو صدام زد، به سمت پله ها رفتم و باورم نمیشد .....
#part
#mafiya
دیدگاه ها (۰)

#پارت_38آقای مافیا♟🎲اونی که بالای پله هاست آفاق باشه نمیتونس...

#پارت_39آقای مافیا ♟🎲#آفاق وارد مهمونی که شدیم همه وسط بودن ...

#پارت_36آقای مافیا ♟🎲تو راه گوشیمو برداشتم و زنگ سوسن زدمتا ...

#پارت_35آقای مافیا ♟🎲جواب داد و منم خودمو زدم به کوچه علی چپ...

عشق خون آلود پارت یک

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط