پارت3
پارت3
ا/ت:چییییییی؟
جیمین:عا یادم رفت بگم
ببین ا/ت من و تو باید باهم ازدواج کنیم
ا/ت:چی داری میگی؟(با بغض)
جیمین:من میخوام با تو ازدواج کنم تو رو دوست دارم و هیچ کسم نمیتونه مانعش بشه
ا/ت:حتی خودم؟
جیمین:حتی خودت
ا/ت:ولی من اینجوری فکر نمیکنم
جیمین:منظورت چیه
رفتم رو لبه ی پنجره نشستم
ا/ت:منظورم اینه
جیمین:ا/ت لطفا بیا پایین خب خطرناکه
ا/ت:نیا جلو وگرنه خودمو پرت میکنم
جیمین:دِ لعنتی بیا پایین (با داد و گریه)
نمیخوام تورو هم از دست بدم(با گریه)
دلم براش سوخت از لبه پنجره اومدم پایین و محکم بغلش کردم
اونم بغل کرد و بیشتر گریه کرد
بعد چند دقیقه خودمو ازبغلش جدا کردم
ا/ت:خب آقای پارک
جیمین:بهم بگو جیمین
ا/ت:خب باشه جیمین گفتی که منودوست داری درسته ؟
جیمین:اوهوم
ا/ت:خب پس اول از همه باید دلمو بدست بیاری
حتما اجازه اینکه از اینجا برمو ندارم درسته؟
جیمین:اره
ا/ت:خب پس یک هفته بهت وقت میدم اگه تونستی که خب هیچی اگه نتونستی از اینجا میرم قبوله؟
جیمین:قبول
ا/ت:خب جیمین من گشنمه چیزی واسه خوردن نداری؟
جیمین:چرا الان میگم میز صبحونه رو آماده کنن
°جیمین°
دختره بدبخت فکر کردی واقعا دوست دارم؟ نه فقط میخوام ثروت پدرم بهم برسه اونوقت میندازمت بیرون
داشتیم ازپله ها می رفتیم پایین که دیدم کوک اومده
کوک:هیونگگگ
جیمین:کوکیییی
اومد بغلم کرد
کوک:هیونگ بیا بریم بالا میخوام باهات حرف بزنم
با کوک رفتیم بالا
°ا/ت°
کنجکاویم گل کرد
اینا نیم ساعته چی میگن؟
بلند شدم و رفتم پشت در تا صداشون رو بشنوم
کوک:هیونگ واقعا دختره رو دوست داری؟
جیمین:نه بابا فقط میخوام ثروت پدرم بهم برسه بعد ولش کنم
کوک:اینجوری که آسیب میبینه
جیمین:نه بابا هیچیش نمیشه
کوک:پس وقتی کارت تموم شد ا/ت مال منه
جیمین:عمرا بهت بدمش
کوک:چرا ؟
جیمین:چون من میگم
رفتم داخل
ا/ت:پس که اینطور
منو باش که دلم به حال گریه هات سوخته بود
باشه جناب پارک جیمین
بچرخ تا بچرخیم ....
ا/ت:چییییییی؟
جیمین:عا یادم رفت بگم
ببین ا/ت من و تو باید باهم ازدواج کنیم
ا/ت:چی داری میگی؟(با بغض)
جیمین:من میخوام با تو ازدواج کنم تو رو دوست دارم و هیچ کسم نمیتونه مانعش بشه
ا/ت:حتی خودم؟
جیمین:حتی خودت
ا/ت:ولی من اینجوری فکر نمیکنم
جیمین:منظورت چیه
رفتم رو لبه ی پنجره نشستم
ا/ت:منظورم اینه
جیمین:ا/ت لطفا بیا پایین خب خطرناکه
ا/ت:نیا جلو وگرنه خودمو پرت میکنم
جیمین:دِ لعنتی بیا پایین (با داد و گریه)
نمیخوام تورو هم از دست بدم(با گریه)
دلم براش سوخت از لبه پنجره اومدم پایین و محکم بغلش کردم
اونم بغل کرد و بیشتر گریه کرد
بعد چند دقیقه خودمو ازبغلش جدا کردم
ا/ت:خب آقای پارک
جیمین:بهم بگو جیمین
ا/ت:خب باشه جیمین گفتی که منودوست داری درسته ؟
جیمین:اوهوم
ا/ت:خب پس اول از همه باید دلمو بدست بیاری
حتما اجازه اینکه از اینجا برمو ندارم درسته؟
جیمین:اره
ا/ت:خب پس یک هفته بهت وقت میدم اگه تونستی که خب هیچی اگه نتونستی از اینجا میرم قبوله؟
جیمین:قبول
ا/ت:خب جیمین من گشنمه چیزی واسه خوردن نداری؟
جیمین:چرا الان میگم میز صبحونه رو آماده کنن
°جیمین°
دختره بدبخت فکر کردی واقعا دوست دارم؟ نه فقط میخوام ثروت پدرم بهم برسه اونوقت میندازمت بیرون
داشتیم ازپله ها می رفتیم پایین که دیدم کوک اومده
کوک:هیونگگگ
جیمین:کوکیییی
اومد بغلم کرد
کوک:هیونگ بیا بریم بالا میخوام باهات حرف بزنم
با کوک رفتیم بالا
°ا/ت°
کنجکاویم گل کرد
اینا نیم ساعته چی میگن؟
بلند شدم و رفتم پشت در تا صداشون رو بشنوم
کوک:هیونگ واقعا دختره رو دوست داری؟
جیمین:نه بابا فقط میخوام ثروت پدرم بهم برسه بعد ولش کنم
کوک:اینجوری که آسیب میبینه
جیمین:نه بابا هیچیش نمیشه
کوک:پس وقتی کارت تموم شد ا/ت مال منه
جیمین:عمرا بهت بدمش
کوک:چرا ؟
جیمین:چون من میگم
رفتم داخل
ا/ت:پس که اینطور
منو باش که دلم به حال گریه هات سوخته بود
باشه جناب پارک جیمین
بچرخ تا بچرخیم ....
۸.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.