part 33
part 33
صبح رویه بعد
ویو ات
وقتی چشمامو باز کردم رویه صندلی نشسته بودم و دستو پاهامو بسته بود روبه روم سلگی هم بود که به صندلی بسته بودنش
ات:سلگی (داد)
اونم چشماشو باز کرد
ات:خوبی
دونگی:یاااا خوبه که بیدار شدین
ات: عوضی تو کی هستی
دونگی: خوب من به تهیونگ وقت داده بودم که زنشو میخواد یا دختر خالشو اونم گفت دختر خالشو
ات:این امکان نداره
دونگی:الهی خیلی ناراحت شدی
ویو ات
وقتی اینجوری گفت خیلی دلم شکست دلم میخواست گریه کنم اما خودمو جلوش ضعیف نشون ندادم دستا و پاهایه سلگی رو باز کردن و از اونجایه تاریکو بزرگ بردنش منم فقد تو شک بودم هیچی نمی گفتم
دونگی:وای خدا تو موندی
ات :از جونم چی میخواهی
دونگی:هیچی فقد هرچیو که راجبه کاره تهیونگ میدونی رو بهم میگی مگرنه کاری میکنم که خودت زبون باز کنی
ات:من هیچی نمیدونم از کاراش
دونگی :از همون الان هم شروع به دروغ گفتن کردی نوچ همچین دروغایو من قبل نمیکنم
(یک هفته گذشت خبری از تهیونگ نبود منم این هفته رو که رویه صندلی بسته بودن گذروندم به خودم گفتم که چرا منتظرشم اون نمیاد که نجاتم بده دارو هامو نخورده بودم قلبم درد میکرد اون مرتیکه هم همش میگه تو حاملی اما من میگفتم نیستم برایه همین از دستم خون کشید و گفت که ازمایش میگیره
دونگی: عه راستیو جوابه ازمایشتو هم اومد تو راست میگفتی حامله نبودی
حیف شد اگه بودی اون بچه ازت مراقبت میکرد اما .......(با تیغی که به دست دور ورم میگشت حرف میزد)
ات:منظورت چیه
دونگی هیچی نگفت بهم نزدیک شد منم همون لباسه که اونجا پوشیده بودم هنوز تنم بود یخورده کوتاه بود وقتی نزدیکم شد دستشو رویه گردنم نوازش وار گذاشت
دونگی:خیلی بدنه نرمی داری نه نظرت چیه یخورده خوشکلش کنم
ات:نکن ازم دور شو (با صدایه لرزون)
تیغو رویه رونم پام با تمامه زورش کشید که زخمی شد
ات:اححح...... درد میکنه
دونگی:خوب بگو ببینم تهیونگ اون کامینون هارو کجا گذاشته
ات:من نمیدونم (در حاله درد کشیدن)
دونگی یغیه لباسمو پایین داد و پایینه گردنمم با تیغ زخمی کرد یه علامته زربدر روی کشید
ات:ترو خدا نکن درد میکنه من هیچی نمیدونم (بغض)
دونگی:بازم دروغ میگی
کناره همون زخمه رونم تیغو کشید منم که دستامو بسته بودن فقد گریه میکردم
ات: خواهش میکنم من از هیچی خبر ندارم( گریه)
دونگی تیغو نوازش وار رویه گردنم کشید و پایینه گردنم زخمی کرد
دونگی: یا میگی یا ایندفه لباساتو پاره میکنم و کله بدنتو زخمی میکنم
هیچی نگفتم چدن فایدی نداشت لباسه شونه هامو با تیغ پاره کرد و.........
ادامه دارد
خوب بچه ها این دفعه میخواهم شرط بزارم
شرطه ها
30 کامتن
20 لایک
صبح رویه بعد
ویو ات
وقتی چشمامو باز کردم رویه صندلی نشسته بودم و دستو پاهامو بسته بود روبه روم سلگی هم بود که به صندلی بسته بودنش
ات:سلگی (داد)
اونم چشماشو باز کرد
ات:خوبی
دونگی:یاااا خوبه که بیدار شدین
ات: عوضی تو کی هستی
دونگی: خوب من به تهیونگ وقت داده بودم که زنشو میخواد یا دختر خالشو اونم گفت دختر خالشو
ات:این امکان نداره
دونگی:الهی خیلی ناراحت شدی
ویو ات
وقتی اینجوری گفت خیلی دلم شکست دلم میخواست گریه کنم اما خودمو جلوش ضعیف نشون ندادم دستا و پاهایه سلگی رو باز کردن و از اونجایه تاریکو بزرگ بردنش منم فقد تو شک بودم هیچی نمی گفتم
دونگی:وای خدا تو موندی
ات :از جونم چی میخواهی
دونگی:هیچی فقد هرچیو که راجبه کاره تهیونگ میدونی رو بهم میگی مگرنه کاری میکنم که خودت زبون باز کنی
ات:من هیچی نمیدونم از کاراش
دونگی :از همون الان هم شروع به دروغ گفتن کردی نوچ همچین دروغایو من قبل نمیکنم
(یک هفته گذشت خبری از تهیونگ نبود منم این هفته رو که رویه صندلی بسته بودن گذروندم به خودم گفتم که چرا منتظرشم اون نمیاد که نجاتم بده دارو هامو نخورده بودم قلبم درد میکرد اون مرتیکه هم همش میگه تو حاملی اما من میگفتم نیستم برایه همین از دستم خون کشید و گفت که ازمایش میگیره
دونگی: عه راستیو جوابه ازمایشتو هم اومد تو راست میگفتی حامله نبودی
حیف شد اگه بودی اون بچه ازت مراقبت میکرد اما .......(با تیغی که به دست دور ورم میگشت حرف میزد)
ات:منظورت چیه
دونگی هیچی نگفت بهم نزدیک شد منم همون لباسه که اونجا پوشیده بودم هنوز تنم بود یخورده کوتاه بود وقتی نزدیکم شد دستشو رویه گردنم نوازش وار گذاشت
دونگی:خیلی بدنه نرمی داری نه نظرت چیه یخورده خوشکلش کنم
ات:نکن ازم دور شو (با صدایه لرزون)
تیغو رویه رونم پام با تمامه زورش کشید که زخمی شد
ات:اححح...... درد میکنه
دونگی:خوب بگو ببینم تهیونگ اون کامینون هارو کجا گذاشته
ات:من نمیدونم (در حاله درد کشیدن)
دونگی یغیه لباسمو پایین داد و پایینه گردنمم با تیغ زخمی کرد یه علامته زربدر روی کشید
ات:ترو خدا نکن درد میکنه من هیچی نمیدونم (بغض)
دونگی:بازم دروغ میگی
کناره همون زخمه رونم تیغو کشید منم که دستامو بسته بودن فقد گریه میکردم
ات: خواهش میکنم من از هیچی خبر ندارم( گریه)
دونگی تیغو نوازش وار رویه گردنم کشید و پایینه گردنم زخمی کرد
دونگی: یا میگی یا ایندفه لباساتو پاره میکنم و کله بدنتو زخمی میکنم
هیچی نگفتم چدن فایدی نداشت لباسه شونه هامو با تیغ پاره کرد و.........
ادامه دارد
خوب بچه ها این دفعه میخواهم شرط بزارم
شرطه ها
30 کامتن
20 لایک
۱۰.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.