رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۰۳
روشنک: بیخی نمیشه بادوتاتون در این مورد بحث کرد!!اون خودخواهه تو لجبازی! تواخلاق میخوای اون سگ اخلاقه اون ی دخترارومو مطیع میخواد تو میخوای حرف حرف خودت باشه! درکل اب واتیش!
خندم گرفت
_اره میدونم! بهم گفته بودن!تا همینجاشم بزور باهم بودیم!
روشنک: حیفه ها!!اونکه عمداازلج تو میکنه وبخاطر ماموریت باشیداخوبه
ولی توگویاهمچین بدتم نمیادازشروین! تازه دلسوزیاتم ک هیچی!
چشامو بستموروشنک سکوت کرد...
شب هرکی ی وری بود شیدا زنگ زدبه کسی و ازش خواست بیاداونجا! شروینم تواتاق کارش بودو بیرونم نیومد فرصت خوبی بودبرم پیشش!
یکم با روشنک حرف میزدیم بلند شدم برم
چشمم خورد ب دختری که با شیدا حالواحوال میکرد!
شیدا: خوش اومدی دلارا !
به دختره خیره شدم خیلی خوشگل بود!چشما و موهای مشکی ! همه چیش باهم همخونی داشتو خیلی جذاب بود!
بیخیال رفتم بالا یکم به خودم رسیدم رفتم سمت اتاق شروین!
بالبخند دروباز کردم ک درباز کردن من هماناو دیدن صحنه روبروم همانا!
ببخشیدی گفتم و دروکوبیدم!
بدررک ب جهنم پسره ی بی لیاقت! خب حالا چرا به من برمیخوره! هر غلطی دوسدارن بکنن همشون!
شیدا جلوم سبز شد! :
چیه پکر شدی!
_چیزی نیست!
شیدا: دلارا دوست دخترشه! یعنی تنها دختری ک تونسته انقدر ب شروین نزدیک بشه و مدت طولانی باهاش باشه! انتظار داری بخاطر تو بیخیال همه شه!؟
_لازم نیست چیزیو به تو ثابت کنم!من اگه بخوام خوب بلدم شروینو مال خودم کنم
شیدا خندید:واقعا؟!
این دیگه داشت لج منو درمیاورد!
شیدا:خب شبت بخیر عزیزم یه سر ب ماهور بزنم!
پوزخندی زدم بهش واقعا مشکل داره این دختره!
رفتم تو اتاقو دروکوبیدم
روشنک: مگه نرفتی پیش شروین؟!
_والا داشتن مقدمه چینی میکردن برا رابطه با دختره!
روشنک: اوو این دختره ک امشب اومد؟!
_اره
روشنک: چیکار میکردن حالا؟
عصبی برگشتم سمت روشنک ک زد زیرخنده
خودمو انداختم رو تخت و صحنه عاشقانه شون برام مرور شد! و شروینی ک با دیدن من هنگ کرد
کارم سخت شد! خب اره دیگه ترانه چی فک کردی!؟ این شبا دیرم میاد لابد با یکیه! انتظار پاک بودن نداری ک ازش!
کل روزو بیحال تو اتاق بودم حوصله شونو نداشتم دختره م اینجا بود دم غروب صدام کردن برم پایین!
بهتره بروز ندم حسابی خودمو خوشگل کردم رفتم پایین نشستم پیششون حتی نگاشونم نکردم
شروین:ترانه خوبی؟!
_اوم
روشنکم یکم خسته بود خواب بود تو اتاق
شروین:بریم بیرون!
_کجا!
شروین:آماده شو میفهمی!
دلارا:عه شروین!
شروین:بله؟
دلارا اروم باهاش حرف میزد
_من جایی نمیام! حوصله ندارم
شروین: ترانه!! آماده شو
بی میل رفتم تواتاق...
شب داشتم آماده میشدم ک روشنک بیدار شد:چیکارمیکنی؟!
_دارم آماده میشم!
روشنک:برا چی؟
_با شروین میرم جایی!
روشنک روتخت نشست:کجا؟!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه
روشنک: بیخی نمیشه بادوتاتون در این مورد بحث کرد!!اون خودخواهه تو لجبازی! تواخلاق میخوای اون سگ اخلاقه اون ی دخترارومو مطیع میخواد تو میخوای حرف حرف خودت باشه! درکل اب واتیش!
خندم گرفت
_اره میدونم! بهم گفته بودن!تا همینجاشم بزور باهم بودیم!
روشنک: حیفه ها!!اونکه عمداازلج تو میکنه وبخاطر ماموریت باشیداخوبه
ولی توگویاهمچین بدتم نمیادازشروین! تازه دلسوزیاتم ک هیچی!
چشامو بستموروشنک سکوت کرد...
شب هرکی ی وری بود شیدا زنگ زدبه کسی و ازش خواست بیاداونجا! شروینم تواتاق کارش بودو بیرونم نیومد فرصت خوبی بودبرم پیشش!
یکم با روشنک حرف میزدیم بلند شدم برم
چشمم خورد ب دختری که با شیدا حالواحوال میکرد!
شیدا: خوش اومدی دلارا !
به دختره خیره شدم خیلی خوشگل بود!چشما و موهای مشکی ! همه چیش باهم همخونی داشتو خیلی جذاب بود!
بیخیال رفتم بالا یکم به خودم رسیدم رفتم سمت اتاق شروین!
بالبخند دروباز کردم ک درباز کردن من هماناو دیدن صحنه روبروم همانا!
ببخشیدی گفتم و دروکوبیدم!
بدررک ب جهنم پسره ی بی لیاقت! خب حالا چرا به من برمیخوره! هر غلطی دوسدارن بکنن همشون!
شیدا جلوم سبز شد! :
چیه پکر شدی!
_چیزی نیست!
شیدا: دلارا دوست دخترشه! یعنی تنها دختری ک تونسته انقدر ب شروین نزدیک بشه و مدت طولانی باهاش باشه! انتظار داری بخاطر تو بیخیال همه شه!؟
_لازم نیست چیزیو به تو ثابت کنم!من اگه بخوام خوب بلدم شروینو مال خودم کنم
شیدا خندید:واقعا؟!
این دیگه داشت لج منو درمیاورد!
شیدا:خب شبت بخیر عزیزم یه سر ب ماهور بزنم!
پوزخندی زدم بهش واقعا مشکل داره این دختره!
رفتم تو اتاقو دروکوبیدم
روشنک: مگه نرفتی پیش شروین؟!
_والا داشتن مقدمه چینی میکردن برا رابطه با دختره!
روشنک: اوو این دختره ک امشب اومد؟!
_اره
روشنک: چیکار میکردن حالا؟
عصبی برگشتم سمت روشنک ک زد زیرخنده
خودمو انداختم رو تخت و صحنه عاشقانه شون برام مرور شد! و شروینی ک با دیدن من هنگ کرد
کارم سخت شد! خب اره دیگه ترانه چی فک کردی!؟ این شبا دیرم میاد لابد با یکیه! انتظار پاک بودن نداری ک ازش!
کل روزو بیحال تو اتاق بودم حوصله شونو نداشتم دختره م اینجا بود دم غروب صدام کردن برم پایین!
بهتره بروز ندم حسابی خودمو خوشگل کردم رفتم پایین نشستم پیششون حتی نگاشونم نکردم
شروین:ترانه خوبی؟!
_اوم
روشنکم یکم خسته بود خواب بود تو اتاق
شروین:بریم بیرون!
_کجا!
شروین:آماده شو میفهمی!
دلارا:عه شروین!
شروین:بله؟
دلارا اروم باهاش حرف میزد
_من جایی نمیام! حوصله ندارم
شروین: ترانه!! آماده شو
بی میل رفتم تواتاق...
شب داشتم آماده میشدم ک روشنک بیدار شد:چیکارمیکنی؟!
_دارم آماده میشم!
روشنک:برا چی؟
_با شروین میرم جایی!
روشنک روتخت نشست:کجا؟!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه
۷۵.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.