کلبه ی جنگلی
"کلبه ی جنگلی"
P2
امروز قراره برم مرکز شهر
ولی یه ترسی تو وجودمه
انگار اگه برم دیگه قرار نیست برگردم
ولی میدونم همه ی این فکرام خیلی مسخرس
ماشینمو از پارکینک اوردم بیرون و شروع به حرکت کردم
جاده ای که داخل جنگل بود خیلی طولانی و همچنین پر از چاله و چوله بود
ولی خب تنها راهی بود که میتونستم از خونه به مرکز شهر برم
بالاخره رسیدم مرکز شهر
ماشینم رو داخل پارکینگ پاساژ پارک کردم و با اسانسور به داخل پاساژ رفتم
همین که وارد پاساژ شدم حس سنگینی بهم دست داد
انگار قرار باشه همه چی تمومی بگیره
بهش اهمیت ندادم
رفتم داخل یه مغازه که همیشه ازش خرید میکنم
ازش چند دست لباس راحتی گرفتم و رفته مغازه ی روبهرویی و چند دست دیگه لباس برای بیرون خریدم
وقتی خریدام تموم شد،داشتم میرفتم سمت ماشین که برم سمت خونم که از دور یه مردی رو دیدم که داشت به من زل میزد
ترسیدم
ولی خودم رو به ندیدن زدم
صندق عقب ماشین رو باز کردم و خرید هارو گذاشتم اونجا
که یهو همون مرد به سمتم حمله ور شد و یه چاقو دستش بود
ولی اون چاقو بهم نخورو
من به سمت یک فرد کشیده شدم
___
ادامه دارد...
P2
امروز قراره برم مرکز شهر
ولی یه ترسی تو وجودمه
انگار اگه برم دیگه قرار نیست برگردم
ولی میدونم همه ی این فکرام خیلی مسخرس
ماشینمو از پارکینک اوردم بیرون و شروع به حرکت کردم
جاده ای که داخل جنگل بود خیلی طولانی و همچنین پر از چاله و چوله بود
ولی خب تنها راهی بود که میتونستم از خونه به مرکز شهر برم
بالاخره رسیدم مرکز شهر
ماشینم رو داخل پارکینگ پاساژ پارک کردم و با اسانسور به داخل پاساژ رفتم
همین که وارد پاساژ شدم حس سنگینی بهم دست داد
انگار قرار باشه همه چی تمومی بگیره
بهش اهمیت ندادم
رفتم داخل یه مغازه که همیشه ازش خرید میکنم
ازش چند دست لباس راحتی گرفتم و رفته مغازه ی روبهرویی و چند دست دیگه لباس برای بیرون خریدم
وقتی خریدام تموم شد،داشتم میرفتم سمت ماشین که برم سمت خونم که از دور یه مردی رو دیدم که داشت به من زل میزد
ترسیدم
ولی خودم رو به ندیدن زدم
صندق عقب ماشین رو باز کردم و خرید هارو گذاشتم اونجا
که یهو همون مرد به سمتم حمله ور شد و یه چاقو دستش بود
ولی اون چاقو بهم نخورو
من به سمت یک فرد کشیده شدم
___
ادامه دارد...
- ۴.۱k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط