سرنوشت شوم p9
سرنوشت شوم p9
جونگ کوک رفت بالا که رزی رو بیدار کنه و منم رفتم سون بی رو بیدار کردم
دا یون:یااا سون بی ،بلند شو خرس قطبی بسه
سون بی:یااا حیوان تو خواب و خوراک نداری بیدارم میکنی ساعت ۷ صبح
دا یون:الان جفت پا میرم تو حلقت،بلند شو عصر میخایم برگردیم سئول بلند شو دیگه
یه دوتا لگد بهش زدم و با زور بلندش کردم و بلند شد رفتم دست و صورتش رو شست و اومد دیدم جونگ کوک و رزی هنوز نیومدن پایین پس گفتم بزار خودم برم بالا،رفتم بالا در اتاق رو باز کردم چشم به چیزی که نباید بر میخورد بر خورد
دا یون:عا....ب....ب....بخشید من رفتم بیرون به کارتون ادامه بدین
جونگ کوک:عا دا....دایون ،ایش گندش بزنن الان چه وقتش بود پسره خنگ
رزی:یااا.یااا دایون اونجور که فکر میکنی نیست ،دایون
دا یون:هی بچه ها ببخشید ولی من رفتم پایین برای صبحونه زود بیاید بعد ادامش رو برید من گرسنمه
جونگ کوک:ایش.....باشه اومدیم
من رفتم نشستم سر میز و اونا هم اومدن و شروع کردیم به صبحونه خوردن و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
سون بی:یاااا دا یون چرا عصر برگردیم تازه داشت خوش میگذشت
دا یون: ن بسه یونگی تو خونه تنهاس بهش گفتم یه روز بیشتر اینجا نمیمونم
رزی:راس میگه دیگه برگردیم سئول
جونگ کوک:اوک با ماشین من میریم
دا یون:تو و رزی و سون بی باهم برید اگه میخان با تو بیان من خودم ماشین اوردم با ماشین خودم میام
جونگ کوک:اها باشه
رزی:من میرم با جونگ کوک
سون بی:من با جونگ کوک میرم
دا یون:باشه مشکلی نیس
جونگ کوک:اما تو تنهایی میتونی رانندگی کنی این مسیر طولانی رو
دا یون:ن فکر کردی فقط تو میتونی هع کجاشو دیدی اقای جئون
جونگ کوک: میبینم هرکی زود تر رسید به خونه شما اون برندس و بازنده باید به حرف برنده گوش کنه
دا یون:اوم ....معامله هوس انگیزیه و اوکی!قبوله
صبحونمون رو خوردیم و ظرفارو جمع کردم و گذاشتم رو سینک داشتم میشستم که جونگ کوک اومد کنارم
جونگ کوک:من کفی کنم تو ابکش کن لطفا من کفی کردنو دوس دارم
دا یون:نیازی نیس خودم میشورم
جونگ کوک:یاااا دایون لطفا
دا یون:اوکی خودتو لوس نکن خر
جونگ کوک:میمون
همینجور کل کل میکردیم و کف برداشت و زد به صورتم و منم با دوتا دستام کف برداشتم و زدم رو کلش
دا یون:خوبه ها،ای چشمام،چشمام داره میسوزه،اییی،میمون درختی چشمام داره میسوزه
جونگ کوک:ایش بز کوهی بیا تا چشماتو بشورم
شیر اب رو باز کرد و خودش صورتمو شست هر کاری کردم نزاشت خودم بشورم
دا یون:خنگ خدا خر گاو نمیخام ظرف هارو بشوری برو
جونگ کوک:چرت نگو برو لباساتو بپوش تا بزنیم تو دل جنگل با رزی یه دریاچه هس یادته چقدر قشنگه
دا یون:اها اره یادمه
جونگ کوک:هنوز رزی اونجارو ندیده برو اماده شو تا بریم
دا یون :باشه
جونگ کوک رفت بالا که رزی رو بیدار کنه و منم رفتم سون بی رو بیدار کردم
دا یون:یااا سون بی ،بلند شو خرس قطبی بسه
سون بی:یااا حیوان تو خواب و خوراک نداری بیدارم میکنی ساعت ۷ صبح
دا یون:الان جفت پا میرم تو حلقت،بلند شو عصر میخایم برگردیم سئول بلند شو دیگه
یه دوتا لگد بهش زدم و با زور بلندش کردم و بلند شد رفتم دست و صورتش رو شست و اومد دیدم جونگ کوک و رزی هنوز نیومدن پایین پس گفتم بزار خودم برم بالا،رفتم بالا در اتاق رو باز کردم چشم به چیزی که نباید بر میخورد بر خورد
دا یون:عا....ب....ب....بخشید من رفتم بیرون به کارتون ادامه بدین
جونگ کوک:عا دا....دایون ،ایش گندش بزنن الان چه وقتش بود پسره خنگ
رزی:یااا.یااا دایون اونجور که فکر میکنی نیست ،دایون
دا یون:هی بچه ها ببخشید ولی من رفتم پایین برای صبحونه زود بیاید بعد ادامش رو برید من گرسنمه
جونگ کوک:ایش.....باشه اومدیم
من رفتم نشستم سر میز و اونا هم اومدن و شروع کردیم به صبحونه خوردن و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
سون بی:یاااا دا یون چرا عصر برگردیم تازه داشت خوش میگذشت
دا یون: ن بسه یونگی تو خونه تنهاس بهش گفتم یه روز بیشتر اینجا نمیمونم
رزی:راس میگه دیگه برگردیم سئول
جونگ کوک:اوک با ماشین من میریم
دا یون:تو و رزی و سون بی باهم برید اگه میخان با تو بیان من خودم ماشین اوردم با ماشین خودم میام
جونگ کوک:اها باشه
رزی:من میرم با جونگ کوک
سون بی:من با جونگ کوک میرم
دا یون:باشه مشکلی نیس
جونگ کوک:اما تو تنهایی میتونی رانندگی کنی این مسیر طولانی رو
دا یون:ن فکر کردی فقط تو میتونی هع کجاشو دیدی اقای جئون
جونگ کوک: میبینم هرکی زود تر رسید به خونه شما اون برندس و بازنده باید به حرف برنده گوش کنه
دا یون:اوم ....معامله هوس انگیزیه و اوکی!قبوله
صبحونمون رو خوردیم و ظرفارو جمع کردم و گذاشتم رو سینک داشتم میشستم که جونگ کوک اومد کنارم
جونگ کوک:من کفی کنم تو ابکش کن لطفا من کفی کردنو دوس دارم
دا یون:نیازی نیس خودم میشورم
جونگ کوک:یاااا دایون لطفا
دا یون:اوکی خودتو لوس نکن خر
جونگ کوک:میمون
همینجور کل کل میکردیم و کف برداشت و زد به صورتم و منم با دوتا دستام کف برداشتم و زدم رو کلش
دا یون:خوبه ها،ای چشمام،چشمام داره میسوزه،اییی،میمون درختی چشمام داره میسوزه
جونگ کوک:ایش بز کوهی بیا تا چشماتو بشورم
شیر اب رو باز کرد و خودش صورتمو شست هر کاری کردم نزاشت خودم بشورم
دا یون:خنگ خدا خر گاو نمیخام ظرف هارو بشوری برو
جونگ کوک:چرت نگو برو لباساتو بپوش تا بزنیم تو دل جنگل با رزی یه دریاچه هس یادته چقدر قشنگه
دا یون:اها اره یادمه
جونگ کوک:هنوز رزی اونجارو ندیده برو اماده شو تا بریم
دا یون :باشه
۷۹.۹k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.