سرنوشت شوم p11
سرنوشت شوم p11
چون میدونستم الان یونگی گرسنشه یکم رامت درست کردم و بردم براش
دا یون:بیا یونگی گفتم گرسنت باشه برات رامن درست کردم
شوگا:اوم به به ممنون خاهر خنگم بهش میاد خیلی خوشمزه باشه منم که گرسنمه اوم
دا یون:بخور و ظرف هاشم جمع کن
شوگا:(با دهن پر) یاااا خودت میشوریا من از کار بدم میاد
دا یون:باشه
شوگا مشغول خوردن بود منم رفتم بالا تو اتاق نشستم پا گوشی و توی گالری به عکس های خودم و رزی نگاه میکردم که تو راه جنگل گرفته بودیم ،با اینکه خیلی زمان نمیگذره از پیشش اومدم دلم براش یه ذره شده بود و همینجور که عکس هارو ورق میزدم اشک از چشمام میچکید ،دیدم گوشیم زنگ خورد (جئون کوچولو)جونگ کوک بود اسمشو جئون کوچولو سیو کرده بودم گوشیو جواب دادم
دا یون:الو سلام
جونگ کوک:سلام دا یون خوبی ،چرا صدات گرفته گریه کردی ،به خاطر رزیِ ن؟
دا یون:ن چیزی نیست
جونگ کوک:منم راستش نفهمیدم چرا رزی صبح یه دفعه اینجور شد معذرت میخام
دا یون:هع(پوز خند تلخ)تو براچی باید معذرت بخای ،الان کجاس پیشته ،اگه پیشته میشه یه عکس ازش بفرستی برام
جونگ کوک:رسوندمش خونشون
دا یون:اها باشه،کاری داشتی
جونگ کوک:ن مزاحمت نمیشم برو بخاب فردا زنگت میزنم
دا یون:باشه ،شب بخیر
جونگ کوک :شب بخیر
گوشیو قطع کردم یهو صدای شکستن ظرفا اومد از پایین خیلی باعجله رفتم پایین ببینم چی شده
دا یون:چته یونگی مگه کوری جلو پاهوتو ببینی
شوگا:دایون زنگ بزن یکی بیاد بدو
دا یون: چرا
شوگا:زود باش (با داد)
دا یون:باش صبر کن زنگ بزنم کوک وایسا تا بیاد اماده شم بیام
شوگا:بدو بدو
زنگ زدم جونگ کوک جواب داد
جونگ کوک:بله چی شده ،سلام
دا یون:جونگ کوک حرف اضافه نزن و خودتو برسون دم خونمون زود باش
جونگ کوک:اومدم
رفتم بالا کتمو برداشتم و جونگ کوک اومدم با شوگا سریع سوار ماشین شدیم
دا یون:شوگا چی شده
جونگ کوک: من کجا برم الان
شوگا:دانشگاه ما زود باش بدو
جونگ کوک:باشه برا چی
شوگا:دانشگاه اتیش گرفته لوکان رفیقم داخل دانشگاهِ
دایون:همون که برا تولد من گردنبند اورد
شوگا:اره همون
دا یون:یا خدا جونگ کوک زود برو
رسیدیم به دانشگاه شوگا از ماشین پیاده شد اول خشکش زد، رفتیم گرفتیمش با جونگ کوک
جونگ کوک:از جات تکون نمیخوری خودشون دارن اتیش رو خاموش میکنن
دایون:اره شوگا راست میگه لطفا اروم باش
شوگا:لوکاااان(با گریه و داد)ولم کنید ،ولم کنید با شماهام ولم کنید اون داره میسوزه تو اتیش ولم کنید
دا یون:اروم باش توروخدا نمیزارم تو بری ا ن داخل فهمیدی(با گریه و داد)نمیزارم شوگا
شوگا:بهت میگم ولم کن رفیقم داره میسوزه ولم کنین با شماهام(با داد و فریاد و گریه شدید)
جونگ کوک:شوگااااااااا،وایساااا
شوگا:میگم ولم کنید
از زیر دستمون فرار کرد....
چون میدونستم الان یونگی گرسنشه یکم رامت درست کردم و بردم براش
دا یون:بیا یونگی گفتم گرسنت باشه برات رامن درست کردم
شوگا:اوم به به ممنون خاهر خنگم بهش میاد خیلی خوشمزه باشه منم که گرسنمه اوم
دا یون:بخور و ظرف هاشم جمع کن
شوگا:(با دهن پر) یاااا خودت میشوریا من از کار بدم میاد
دا یون:باشه
شوگا مشغول خوردن بود منم رفتم بالا تو اتاق نشستم پا گوشی و توی گالری به عکس های خودم و رزی نگاه میکردم که تو راه جنگل گرفته بودیم ،با اینکه خیلی زمان نمیگذره از پیشش اومدم دلم براش یه ذره شده بود و همینجور که عکس هارو ورق میزدم اشک از چشمام میچکید ،دیدم گوشیم زنگ خورد (جئون کوچولو)جونگ کوک بود اسمشو جئون کوچولو سیو کرده بودم گوشیو جواب دادم
دا یون:الو سلام
جونگ کوک:سلام دا یون خوبی ،چرا صدات گرفته گریه کردی ،به خاطر رزیِ ن؟
دا یون:ن چیزی نیست
جونگ کوک:منم راستش نفهمیدم چرا رزی صبح یه دفعه اینجور شد معذرت میخام
دا یون:هع(پوز خند تلخ)تو براچی باید معذرت بخای ،الان کجاس پیشته ،اگه پیشته میشه یه عکس ازش بفرستی برام
جونگ کوک:رسوندمش خونشون
دا یون:اها باشه،کاری داشتی
جونگ کوک:ن مزاحمت نمیشم برو بخاب فردا زنگت میزنم
دا یون:باشه ،شب بخیر
جونگ کوک :شب بخیر
گوشیو قطع کردم یهو صدای شکستن ظرفا اومد از پایین خیلی باعجله رفتم پایین ببینم چی شده
دا یون:چته یونگی مگه کوری جلو پاهوتو ببینی
شوگا:دایون زنگ بزن یکی بیاد بدو
دا یون: چرا
شوگا:زود باش (با داد)
دا یون:باش صبر کن زنگ بزنم کوک وایسا تا بیاد اماده شم بیام
شوگا:بدو بدو
زنگ زدم جونگ کوک جواب داد
جونگ کوک:بله چی شده ،سلام
دا یون:جونگ کوک حرف اضافه نزن و خودتو برسون دم خونمون زود باش
جونگ کوک:اومدم
رفتم بالا کتمو برداشتم و جونگ کوک اومدم با شوگا سریع سوار ماشین شدیم
دا یون:شوگا چی شده
جونگ کوک: من کجا برم الان
شوگا:دانشگاه ما زود باش بدو
جونگ کوک:باشه برا چی
شوگا:دانشگاه اتیش گرفته لوکان رفیقم داخل دانشگاهِ
دایون:همون که برا تولد من گردنبند اورد
شوگا:اره همون
دا یون:یا خدا جونگ کوک زود برو
رسیدیم به دانشگاه شوگا از ماشین پیاده شد اول خشکش زد، رفتیم گرفتیمش با جونگ کوک
جونگ کوک:از جات تکون نمیخوری خودشون دارن اتیش رو خاموش میکنن
دایون:اره شوگا راست میگه لطفا اروم باش
شوگا:لوکاااان(با گریه و داد)ولم کنید ،ولم کنید با شماهام ولم کنید اون داره میسوزه تو اتیش ولم کنید
دا یون:اروم باش توروخدا نمیزارم تو بری ا ن داخل فهمیدی(با گریه و داد)نمیزارم شوگا
شوگا:بهت میگم ولم کن رفیقم داره میسوزه ولم کنین با شماهام(با داد و فریاد و گریه شدید)
جونگ کوک:شوگااااااااا،وایساااا
شوگا:میگم ولم کنید
از زیر دستمون فرار کرد....
۷۲.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.