پارت هفتم
#پارت_هفتم
_پدر رکسانا
دختره هر/زه تو باعث سرافکندگی منی! شب و روز تو دیسکو با پسرا درحال لاس زدنی و میشی تنها کسی تو کلاس که نتونسته دوتا کتاب و پاس کنه!
_رکسانا
پدر بخدا جبرانش میکنم! قول میدم.. دفعه اولمه که اینجوری شد درستش میکنم قول میدم!
حرف رکسانا با سیلی که پدرش زد توی دهنش خفه شد.. خون رو گوشه لبش احساس کرد.. اون همه این بدبختیارو گذاشت پای سوین که تو امتحان نتونسته بود بهش تقلب برسونه.. اون میتونست شب قبل امتحان جای خوش گذروندن درس بخونه ولی اینکارو نکرد و حالا وضعش این بود..
مادر رکسانا سعی میکرد جلوی پدرشو بگیره تا سیلی دیگه ای به دخترش نزنه..
_پدر رکسانا
دیگه هیچ جا حق نداری بری! نه دیسکو نه دیدن رفیقات
_رکسانا
اما.. اما پدر اونا رفیقای بچگیمن نمیشه..
_پدر رکسانا
خفه شو.. میترسم اونارم از راه به در کنی تو جلوی موفقیت اونارو میگیری کاش اصلا وجود نداشتی!
همین حرف باعث شد اشکای رکسان سرازیر شه.. با گریه از خونه بیرون زد.. تو تاریکی شب توی خیابون ها قدم میزد.. زیر چشماش بخاطر ارایش مالیده شدش کمی سیاه شده بود و موهای بلوندش بهم ریخته بنظر میرسید..
رفت سمت دیسکویی که پاتوق خودشو رفیقاش بود و کلی خاطره داشت میخاست خدافظی کنه.. اون میخاست کاره خودشو تموم کنه..
بخاطر حرف خانوادش.. بخاطر عشقی که به کسی نداشت.. بخاطر همه چی..
توی دیسکو درحال قدم زدن بود که چهره آشنایی و دید.. اروم نزدیکش شد و کنارش نشست.. سوین از مستی زیاد سرشو روی کانتر گذاشته بود..
_رکسانا
سوین؟
سوین کمی سرشو بالا اورد و به رکسان خیره شد.. اونم چشماش قرمز بود.. جفتشون گریه کرده بودن.. سوین بخاطر عشق و رکسان بخاطر اینکه میخاست برای همیشه بره.. رکسانا با بی روحی و تنفر به سوین نگاه میکرد..
_رکسانا
چیشده؟ چرا گریه میکنی؟
سوین تو عالم مستی هرچی توی دلش بود و به زبون اورد..
_سوین
من دوسش دارم رکسانااا.. ۴ ماهه نتونستم از فکرش بیرون بیام.. پسرای بهتر از اون میخان باهات باشن چرا فقط سمت اونا نمیری؟
رکسان لبخند شیطنت امیزی زد و محتویات لیوان سوین و سر کشید..
_پدر رکسانا
دختره هر/زه تو باعث سرافکندگی منی! شب و روز تو دیسکو با پسرا درحال لاس زدنی و میشی تنها کسی تو کلاس که نتونسته دوتا کتاب و پاس کنه!
_رکسانا
پدر بخدا جبرانش میکنم! قول میدم.. دفعه اولمه که اینجوری شد درستش میکنم قول میدم!
حرف رکسانا با سیلی که پدرش زد توی دهنش خفه شد.. خون رو گوشه لبش احساس کرد.. اون همه این بدبختیارو گذاشت پای سوین که تو امتحان نتونسته بود بهش تقلب برسونه.. اون میتونست شب قبل امتحان جای خوش گذروندن درس بخونه ولی اینکارو نکرد و حالا وضعش این بود..
مادر رکسانا سعی میکرد جلوی پدرشو بگیره تا سیلی دیگه ای به دخترش نزنه..
_پدر رکسانا
دیگه هیچ جا حق نداری بری! نه دیسکو نه دیدن رفیقات
_رکسانا
اما.. اما پدر اونا رفیقای بچگیمن نمیشه..
_پدر رکسانا
خفه شو.. میترسم اونارم از راه به در کنی تو جلوی موفقیت اونارو میگیری کاش اصلا وجود نداشتی!
همین حرف باعث شد اشکای رکسان سرازیر شه.. با گریه از خونه بیرون زد.. تو تاریکی شب توی خیابون ها قدم میزد.. زیر چشماش بخاطر ارایش مالیده شدش کمی سیاه شده بود و موهای بلوندش بهم ریخته بنظر میرسید..
رفت سمت دیسکویی که پاتوق خودشو رفیقاش بود و کلی خاطره داشت میخاست خدافظی کنه.. اون میخاست کاره خودشو تموم کنه..
بخاطر حرف خانوادش.. بخاطر عشقی که به کسی نداشت.. بخاطر همه چی..
توی دیسکو درحال قدم زدن بود که چهره آشنایی و دید.. اروم نزدیکش شد و کنارش نشست.. سوین از مستی زیاد سرشو روی کانتر گذاشته بود..
_رکسانا
سوین؟
سوین کمی سرشو بالا اورد و به رکسان خیره شد.. اونم چشماش قرمز بود.. جفتشون گریه کرده بودن.. سوین بخاطر عشق و رکسان بخاطر اینکه میخاست برای همیشه بره.. رکسانا با بی روحی و تنفر به سوین نگاه میکرد..
_رکسانا
چیشده؟ چرا گریه میکنی؟
سوین تو عالم مستی هرچی توی دلش بود و به زبون اورد..
_سوین
من دوسش دارم رکسانااا.. ۴ ماهه نتونستم از فکرش بیرون بیام.. پسرای بهتر از اون میخان باهات باشن چرا فقط سمت اونا نمیری؟
رکسان لبخند شیطنت امیزی زد و محتویات لیوان سوین و سر کشید..
۳.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.