روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:7
(ویو ا.ت)
دستمو داخل جیب شلوارم بردم و کلید
دستبد
رو در آوردم و اروم دستبند رو از دور دستاش باز کردم که یهو تکون ریزی خورد که فهمیدم جاش راهت نیست
آروم دستمو بغل صندلیش گزاشتم و روش خم شدم و دسته ای که باهاش صندلی رو بالا پایین میکردم رو گرفتم و صندلیش رو دراز کردم تمام وزن بدنم رویه دستام بود و لحظه ای حماقت باعث میشد بیوفتم روش بهش نگاهی انداختم صورتش از این زاویه جذاب تر هم بود چند دقیقه همینجوری گذشت
که دستم کم کم داشت خورد میشد
به هزار ذحمت از روش بلند شدم و رو صندلیه خودم نشستم بعد هم صندلی خودم رو دراز کردم و به پهلو به سمت فلیکس دراز کشیدم و همینجوری که بهش نگاه میکردم به خواب رفتم
ولی این خواب فرق داشت
این اولین بار بعد مدت ها بود که اون کابوس ها سراغم نیومدند
و تونستم یه خواب راحت رو تجربه کنم
دلیلش چی بود ؟
یعنی دلیلش فلیکس بود؟
2 ساعت بعد
(ویو فلیکس)
با تابیدن نور خورشید مستقیم تو صورتم بیدار شدم
دلم نمیخاست هیچوقت بیدار شم بعد سال ها تونسته بودم بدون او کابوس ها بخوابم
لایه چشمام رو آروم باز کردم
ولی اولین چیزی که دیدم صورت ا.ت بود
انگار خوابیده بود
درحال نگاه کردن به صورتش بودم
آروم مو هایی که رو صورتش بود رو کنار زدم
فلیکس :کیوت خر
البته فقط تو خواب جرعت نگاه کردنش رو داشتم اگه تو بیداریش همچین حرفی میزدم یا اینجوری نگاهش میکردم پاچه میگرفت
(بچم وحشیه👌)
یک ربع گزشته بود و من همچنان بهش نگاه میکردم که نگاهم به دستش افتاد دستبندی روش نبود به دست خودم نگاه کردم منم دستبند نداشتم لبخندی از اعتمادش زدم
و خواستم دوباره نگاهش کنم که با چشمایه بازش مواجه شدم
همینجوری نگاهش میکردم که با خمیازه یه بلندی که کشید شروع به خندیدن کردم
ا.ت :هوی چیه میخندی؟
سعی کردم خودم رو کنترل کنم ولی مگه میشد با اون موهایه به هم ریخته و قیافه ی کیوتش جلویه خودم رو بگیرم؟
همینجوری که میخندیدم دستمو لایه موهاش بردم و موهاش رو بهم ریختم
ولی با دردی که تو ناحیه ی دستم حس کردم درست از خندیدن برداشتم
با داد و هوار به ا.ت نگاه کردم که دیدم
بله خانوم دارن مثل سگ هار دست منو گاز میگیرن
فلیکس: عا عا عا عاااااا ولم کنننننننننن
وحشیییییییی
اینو که گفتم ول نکرد هیچ جایه دندوناش رو بیشتر فشار داد
فلیکس: عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پایان پارت ۷🦠
P:7
(ویو ا.ت)
دستمو داخل جیب شلوارم بردم و کلید
دستبد
رو در آوردم و اروم دستبند رو از دور دستاش باز کردم که یهو تکون ریزی خورد که فهمیدم جاش راهت نیست
آروم دستمو بغل صندلیش گزاشتم و روش خم شدم و دسته ای که باهاش صندلی رو بالا پایین میکردم رو گرفتم و صندلیش رو دراز کردم تمام وزن بدنم رویه دستام بود و لحظه ای حماقت باعث میشد بیوفتم روش بهش نگاهی انداختم صورتش از این زاویه جذاب تر هم بود چند دقیقه همینجوری گذشت
که دستم کم کم داشت خورد میشد
به هزار ذحمت از روش بلند شدم و رو صندلیه خودم نشستم بعد هم صندلی خودم رو دراز کردم و به پهلو به سمت فلیکس دراز کشیدم و همینجوری که بهش نگاه میکردم به خواب رفتم
ولی این خواب فرق داشت
این اولین بار بعد مدت ها بود که اون کابوس ها سراغم نیومدند
و تونستم یه خواب راحت رو تجربه کنم
دلیلش چی بود ؟
یعنی دلیلش فلیکس بود؟
2 ساعت بعد
(ویو فلیکس)
با تابیدن نور خورشید مستقیم تو صورتم بیدار شدم
دلم نمیخاست هیچوقت بیدار شم بعد سال ها تونسته بودم بدون او کابوس ها بخوابم
لایه چشمام رو آروم باز کردم
ولی اولین چیزی که دیدم صورت ا.ت بود
انگار خوابیده بود
درحال نگاه کردن به صورتش بودم
آروم مو هایی که رو صورتش بود رو کنار زدم
فلیکس :کیوت خر
البته فقط تو خواب جرعت نگاه کردنش رو داشتم اگه تو بیداریش همچین حرفی میزدم یا اینجوری نگاهش میکردم پاچه میگرفت
(بچم وحشیه👌)
یک ربع گزشته بود و من همچنان بهش نگاه میکردم که نگاهم به دستش افتاد دستبندی روش نبود به دست خودم نگاه کردم منم دستبند نداشتم لبخندی از اعتمادش زدم
و خواستم دوباره نگاهش کنم که با چشمایه بازش مواجه شدم
همینجوری نگاهش میکردم که با خمیازه یه بلندی که کشید شروع به خندیدن کردم
ا.ت :هوی چیه میخندی؟
سعی کردم خودم رو کنترل کنم ولی مگه میشد با اون موهایه به هم ریخته و قیافه ی کیوتش جلویه خودم رو بگیرم؟
همینجوری که میخندیدم دستمو لایه موهاش بردم و موهاش رو بهم ریختم
ولی با دردی که تو ناحیه ی دستم حس کردم درست از خندیدن برداشتم
با داد و هوار به ا.ت نگاه کردم که دیدم
بله خانوم دارن مثل سگ هار دست منو گاز میگیرن
فلیکس: عا عا عا عاااااا ولم کنننننننننن
وحشیییییییی
اینو که گفتم ول نکرد هیچ جایه دندوناش رو بیشتر فشار داد
فلیکس: عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پایان پارت ۷🦠
۶.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.