part37
part37
6ماه بد:
علی-دقیقا6ماه ازشروع کارشرکت تارا میگذره
ولی خوب خیلی پیشرفت کرده
داروهای زیادی وارد میکنه و داروهای زیادی ساخته
حتی یه دارویی که برای وارد کردنش کلی هزینه پرداخت میشد و تونست خودش درست کنه و این دارو مورد تایید سازمان بهداشت ململ بود
این بنطرم دستاورد بزرگی براش بود
روزی که بفهمید اونقد خوشحال بود میتونست
پرواز کنه
تارا-ساعت1 بود ساعت کاری تموم شد و برگشتم خونه
یچیزی برای ناهار خوردم
نشستم یکمی باگوشیم ور رفتم
گوشیم زنگ خورد
سهیل جلیلی بود
سهیل جلیلی صاحب یکی ازشرکت های
داروسازی مطرح ایران بود
جواب دادم
سهیل-سلام خانم رحیمی
خوب هستین
سلام-ممنو شماخوبید
سهیل-شکر
راستش بابت ای مزاحم شدم که
خواستم بگم میشه
ببینمتون
تارا-براچی چیزی شده؟
سهیل-نه حالا حضوری ببینمتون راحت تر
میگم بهتون
تارا-نگارنم میکنید
سهیل-نگران نباشید
چیز خاصی نیست
تارا-اوکی پس کجا باید بیام
سهیل-من براتون لوکیشن میفرستم
ساعت 4اوکی
میتونید بیایید
تارا-بله پس برام لوکیشو بفرستید
سهیل-الان میفرستم
تارا-ممنون خداحافظ
همین که قطع کردم علی زنگ زد
سلامم قلب من
علی-چطوری تی تی جونم(تیتی به معنی شکوفه و فقط علی تارارو اینجوری صدا میکنه)
تارا-خوبم توچطوری
علی-سکر منم هستم چخبر
تارا-هیچ
میگم علی این سهیل جلیلی بود
علی-خوب
تارا-زنگ زده میگه میخوام ببینمت
علی-براچی
ترا-چه بدونم ایش خیلی یجوریه
اصن رومخمه
علی-خوب نرو
تارا-خوب شاید کارش مهمه
علی-خوب برو
تارا-ایششش علیی
علی-جوم(باخنده)
تارا-مسخره بازی نکن
علی-چشم
خوب حالا میخوای چیکار کنی میخوای بابیام
تارا-خوب فقط بیا که من و برسون بد منتطرم بمون اوکی
علی-روچشم بزار اومدم
رفتم خونه کلید انداختم
تارا-رفتم بغلش کردم
علی-فشارش دادم بلندش کردم
گذاشتم رواوپن
قلب من چطوره
تارا-دستامو دوگردنش انداختم عالی
علی-من قربونت بشم اخهه
ل*ب هاش و بوسیدم و
تارا-رفتم حاضر شدم رفتیم
کافه ای که فرستاده بود
خوب
م میرم زود میام
علی-منتظرم
تارا-قدافظ(بالحن بچگونه)
علی-عاشق این نازکردناش بودمم
تارا-رفتم تو کتم درست کردم
روصندلی نشسته بود
نشستم
سلام
سهیل-سلام...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
6ماه بد:
علی-دقیقا6ماه ازشروع کارشرکت تارا میگذره
ولی خوب خیلی پیشرفت کرده
داروهای زیادی وارد میکنه و داروهای زیادی ساخته
حتی یه دارویی که برای وارد کردنش کلی هزینه پرداخت میشد و تونست خودش درست کنه و این دارو مورد تایید سازمان بهداشت ململ بود
این بنطرم دستاورد بزرگی براش بود
روزی که بفهمید اونقد خوشحال بود میتونست
پرواز کنه
تارا-ساعت1 بود ساعت کاری تموم شد و برگشتم خونه
یچیزی برای ناهار خوردم
نشستم یکمی باگوشیم ور رفتم
گوشیم زنگ خورد
سهیل جلیلی بود
سهیل جلیلی صاحب یکی ازشرکت های
داروسازی مطرح ایران بود
جواب دادم
سهیل-سلام خانم رحیمی
خوب هستین
سلام-ممنو شماخوبید
سهیل-شکر
راستش بابت ای مزاحم شدم که
خواستم بگم میشه
ببینمتون
تارا-براچی چیزی شده؟
سهیل-نه حالا حضوری ببینمتون راحت تر
میگم بهتون
تارا-نگارنم میکنید
سهیل-نگران نباشید
چیز خاصی نیست
تارا-اوکی پس کجا باید بیام
سهیل-من براتون لوکیشن میفرستم
ساعت 4اوکی
میتونید بیایید
تارا-بله پس برام لوکیشو بفرستید
سهیل-الان میفرستم
تارا-ممنون خداحافظ
همین که قطع کردم علی زنگ زد
سلامم قلب من
علی-چطوری تی تی جونم(تیتی به معنی شکوفه و فقط علی تارارو اینجوری صدا میکنه)
تارا-خوبم توچطوری
علی-سکر منم هستم چخبر
تارا-هیچ
میگم علی این سهیل جلیلی بود
علی-خوب
تارا-زنگ زده میگه میخوام ببینمت
علی-براچی
ترا-چه بدونم ایش خیلی یجوریه
اصن رومخمه
علی-خوب نرو
تارا-خوب شاید کارش مهمه
علی-خوب برو
تارا-ایششش علیی
علی-جوم(باخنده)
تارا-مسخره بازی نکن
علی-چشم
خوب حالا میخوای چیکار کنی میخوای بابیام
تارا-خوب فقط بیا که من و برسون بد منتطرم بمون اوکی
علی-روچشم بزار اومدم
رفتم خونه کلید انداختم
تارا-رفتم بغلش کردم
علی-فشارش دادم بلندش کردم
گذاشتم رواوپن
قلب من چطوره
تارا-دستامو دوگردنش انداختم عالی
علی-من قربونت بشم اخهه
ل*ب هاش و بوسیدم و
تارا-رفتم حاضر شدم رفتیم
کافه ای که فرستاده بود
خوب
م میرم زود میام
علی-منتظرم
تارا-قدافظ(بالحن بچگونه)
علی-عاشق این نازکردناش بودمم
تارا-رفتم تو کتم درست کردم
روصندلی نشسته بود
نشستم
سلام
سهیل-سلام...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۳.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.