سناریو
#سناریو
#درخواستی
#استری_کیدز
وقی خواهر ۱۳ سالشونی و از خونه فرار میکنی
(اعضا مافیان)
چان: این بنده خدا از سر ماموریت بدو بدو اومده تا وسط جنگل تورو پیدا کنه
_من اینو پیدا کنم با دستای خودم.......... ول کن بابا قلقلکش میدم
لینو: از اونجایی که میدونستی ایشون اعصاب نداره فرار نکردی
چانگبین: این بنده خدا داشت زیر دستاشو دعوا میکرد خبر رسوندن تو فرار کردی شوک شد با صدای مرغی جیغ زد ، کل کسایی که اونجا بودن زدن زیر خنده
_ا.ت پیدات کنم خودم از پنجره میدازمت پایین
هیونجین: همه جارو دنبالت گشت ولی پیدات نمیکرد، دیگه رسما داشت گره میکرد. کنار درخت زانو زد و سرشو بین دستاش گرفت و با صدای لرزونی لب زد
_چطور تونستی جوری باهاش رفتار کنی که فرار کنه....مطور تونستی اون فرشته رو اذیت کنی.....چطور تونستی انقدر برادر بدی باشی
که یک نفر اون رو توی آغوشش کشید . و آروم گفت
+تو برادر خیلی خوبی هستی
هان:همیشه توی کارش جدیه ولی وقتی بحث تو میشه به یه شخصیت کیوت تبدیل میشه. با شنیدن این خبر تو شک بزرگی فرو رفت. از عمارت بیرون زد و توی راه مدام این سوالو از خودش میپرسید
_یعنی من چیکار کردم؟
فلیکس: همیشه باهات سزد رفتار میکرد تا ازش زده شی. دوست نداشت که تورو وارد این بازی خطرناک کمه ولی ته دلش خیلی دوست داشت.با شنیدن این خبر اشک توی چشماش جمع شد و به خودش لعنت میفرستاد کا چطور مراقبت نبوده
سونگمین: با اینکه همیشه جدیه ولی همیشه باهات مهربونه . با شنیدن اینکه فرار کردی همش با خودش فکر کجای کار رو اشتباه کرده
جونگین: خواهر بزرگه تویی(کوتاه،مختصر و
مفید🤌😔)
#درخواستی
#استری_کیدز
وقی خواهر ۱۳ سالشونی و از خونه فرار میکنی
(اعضا مافیان)
چان: این بنده خدا از سر ماموریت بدو بدو اومده تا وسط جنگل تورو پیدا کنه
_من اینو پیدا کنم با دستای خودم.......... ول کن بابا قلقلکش میدم
لینو: از اونجایی که میدونستی ایشون اعصاب نداره فرار نکردی
چانگبین: این بنده خدا داشت زیر دستاشو دعوا میکرد خبر رسوندن تو فرار کردی شوک شد با صدای مرغی جیغ زد ، کل کسایی که اونجا بودن زدن زیر خنده
_ا.ت پیدات کنم خودم از پنجره میدازمت پایین
هیونجین: همه جارو دنبالت گشت ولی پیدات نمیکرد، دیگه رسما داشت گره میکرد. کنار درخت زانو زد و سرشو بین دستاش گرفت و با صدای لرزونی لب زد
_چطور تونستی جوری باهاش رفتار کنی که فرار کنه....مطور تونستی اون فرشته رو اذیت کنی.....چطور تونستی انقدر برادر بدی باشی
که یک نفر اون رو توی آغوشش کشید . و آروم گفت
+تو برادر خیلی خوبی هستی
هان:همیشه توی کارش جدیه ولی وقتی بحث تو میشه به یه شخصیت کیوت تبدیل میشه. با شنیدن این خبر تو شک بزرگی فرو رفت. از عمارت بیرون زد و توی راه مدام این سوالو از خودش میپرسید
_یعنی من چیکار کردم؟
فلیکس: همیشه باهات سزد رفتار میکرد تا ازش زده شی. دوست نداشت که تورو وارد این بازی خطرناک کمه ولی ته دلش خیلی دوست داشت.با شنیدن این خبر اشک توی چشماش جمع شد و به خودش لعنت میفرستاد کا چطور مراقبت نبوده
سونگمین: با اینکه همیشه جدیه ولی همیشه باهات مهربونه . با شنیدن اینکه فرار کردی همش با خودش فکر کجای کار رو اشتباه کرده
جونگین: خواهر بزرگه تویی(کوتاه،مختصر و
مفید🤌😔)
۱۳.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.