وقتی نصف شب حالت بد میشه
وقتی نصف شب حالت بد میشه
پارت سوم
تهیونگ: چون روت کراشم
با این حرفی که زد چشمام از خوشحالی برق زد (نمی دونم از کجا چشماشو دید ولی خب دیگه چه میشه کرد)
ات: واقعا ؟!
تهیونگ:آره (خجالت کشیده)
ات:پس منم باید بهت بگم عشقم
تهیونگ:تو براچی ؟
ات:چون منم روت کراشم
شوگا: بلاخره اعتراف کردین ؟!
ات:آره (ذوق مرگ )
شوگا:خوشحالم دوتاتون به کراشتون رسیدین
ات: وایسا تو از کجا میدونی تهیونک رو من کراش بوده
تهیونگ:خودم بهش گفتم
ات:تو میدونستی و من هر وقت بهت میگفتم روش کراشم میگفتی اون بهت بزم نمیده
شوگا:بجای بز خودشو قراره بده
تهیونگ:خیلی بیشعورییییییی
شوگا:باشه .....راستی حالت خوبه ؟
ات:آره خوبم( خنده)
شب
ات:لازم نیست بمونین
جیمین: میمونیم
ات:نمی خواد
جیمین: عه گفتیم میمونیم دیگه ( بلند)
تهیونگ:عه با دوست دختر من بلند حرف نزن
جیمین:باشه بابا جوگیر
تهیونگ:عشقم ما میمونیم
ات: عرررر بهم گفت عشقم ( رو به شوگا )
شوگا:خدایا منو بخور
جیهوپ: خب هرکی کجا می خوابه ؟
( ٱتاق ات تو بیمارستان خیلی خفنه مبل داره تخت داره تلویزیون داره 🤣)
جین:من که رو تخت می خوابم
جونگکوک:منم کنارت میخوابم
جیمین:منم جا میشم سه نفره میخوابیم
نامجون:من رو مبل می خوابم
شوگا: منم رو مبل
جیهوپ:فقط یه دونه مبل داریم
تهیونگ:تو رو مبل بخواب
جیهوپ:خودت کجا می خوابی ؟
تهیونگ:پیش ات
بلندم کرد خودش خوابید رو تخت و منو تو بغلش گرفت
تهیونگ:شب بخیر
همه: شب بخیر
(حرف های تهیونگ و ات ارومه که بقیه نفهمن)
تهیونگ: باورم نمیشه الان بغلمی .....ات
ات:جانم
تهیونگ:من دارم خواب میبینم؟
لبامو گذاشتم رو لباش و لبشو گاز آروم گرفتم ....( استغفرالله)
تهیونگ:آخ
ات: اگه دردت اومد یعنی بیداری
تهیونگ: میدونی که شیطونی کردن عاقبت خوبی نداره.........ات .......ات
ات:ب...بله ( سرفه)
تهیونگ:خوبی ؟
ات:حالت تهوع دارم
به دست به لبم کشیدم که دیدم
از زبون تهیونگ
ات:خونه؟(بغض )
سریع سطل بغلمو برداشتم و گرفتم جلوش که با سر و صدامون پسرا سریع بیدار شدن
سطل و گرفتم جلوش و شروع کرد خون بالا آوردن
تهیونگ: جیمین میری بگی دکتر بیاد
جیمین:باشه الان
( همین طوری که بالا میاره گریه هم میکنه ( دخترمون ترسیده))
تهیونگ:اشکالی نداره عزیزم گریه نکن
دکتر: چیشده......چیزی نیست بالا بیار
نامجون: اشکالی نداره؟
دکتر:نه این خون ها یه جوری باید بیاد بیرون اتفاقاً براش خوبه
تهیونگ:تموم شد؟
ات: ا.. آره
دکتر اومد و فشار ات رو گرفت
دکتر:کم خونی دارین؟
ات:اوهوم (داره بیهوش میشه )
دکتر: پرستار
پرستار: بله
دکتر: یه کیسه خون به ایشون وصل کن ...فردا هم میتونید مرخصشون کنید
پارت سوم
تهیونگ: چون روت کراشم
با این حرفی که زد چشمام از خوشحالی برق زد (نمی دونم از کجا چشماشو دید ولی خب دیگه چه میشه کرد)
ات: واقعا ؟!
تهیونگ:آره (خجالت کشیده)
ات:پس منم باید بهت بگم عشقم
تهیونگ:تو براچی ؟
ات:چون منم روت کراشم
شوگا: بلاخره اعتراف کردین ؟!
ات:آره (ذوق مرگ )
شوگا:خوشحالم دوتاتون به کراشتون رسیدین
ات: وایسا تو از کجا میدونی تهیونک رو من کراش بوده
تهیونگ:خودم بهش گفتم
ات:تو میدونستی و من هر وقت بهت میگفتم روش کراشم میگفتی اون بهت بزم نمیده
شوگا:بجای بز خودشو قراره بده
تهیونگ:خیلی بیشعورییییییی
شوگا:باشه .....راستی حالت خوبه ؟
ات:آره خوبم( خنده)
شب
ات:لازم نیست بمونین
جیمین: میمونیم
ات:نمی خواد
جیمین: عه گفتیم میمونیم دیگه ( بلند)
تهیونگ:عه با دوست دختر من بلند حرف نزن
جیمین:باشه بابا جوگیر
تهیونگ:عشقم ما میمونیم
ات: عرررر بهم گفت عشقم ( رو به شوگا )
شوگا:خدایا منو بخور
جیهوپ: خب هرکی کجا می خوابه ؟
( ٱتاق ات تو بیمارستان خیلی خفنه مبل داره تخت داره تلویزیون داره 🤣)
جین:من که رو تخت می خوابم
جونگکوک:منم کنارت میخوابم
جیمین:منم جا میشم سه نفره میخوابیم
نامجون:من رو مبل می خوابم
شوگا: منم رو مبل
جیهوپ:فقط یه دونه مبل داریم
تهیونگ:تو رو مبل بخواب
جیهوپ:خودت کجا می خوابی ؟
تهیونگ:پیش ات
بلندم کرد خودش خوابید رو تخت و منو تو بغلش گرفت
تهیونگ:شب بخیر
همه: شب بخیر
(حرف های تهیونگ و ات ارومه که بقیه نفهمن)
تهیونگ: باورم نمیشه الان بغلمی .....ات
ات:جانم
تهیونگ:من دارم خواب میبینم؟
لبامو گذاشتم رو لباش و لبشو گاز آروم گرفتم ....( استغفرالله)
تهیونگ:آخ
ات: اگه دردت اومد یعنی بیداری
تهیونگ: میدونی که شیطونی کردن عاقبت خوبی نداره.........ات .......ات
ات:ب...بله ( سرفه)
تهیونگ:خوبی ؟
ات:حالت تهوع دارم
به دست به لبم کشیدم که دیدم
از زبون تهیونگ
ات:خونه؟(بغض )
سریع سطل بغلمو برداشتم و گرفتم جلوش که با سر و صدامون پسرا سریع بیدار شدن
سطل و گرفتم جلوش و شروع کرد خون بالا آوردن
تهیونگ: جیمین میری بگی دکتر بیاد
جیمین:باشه الان
( همین طوری که بالا میاره گریه هم میکنه ( دخترمون ترسیده))
تهیونگ:اشکالی نداره عزیزم گریه نکن
دکتر: چیشده......چیزی نیست بالا بیار
نامجون: اشکالی نداره؟
دکتر:نه این خون ها یه جوری باید بیاد بیرون اتفاقاً براش خوبه
تهیونگ:تموم شد؟
ات: ا.. آره
دکتر اومد و فشار ات رو گرفت
دکتر:کم خونی دارین؟
ات:اوهوم (داره بیهوش میشه )
دکتر: پرستار
پرستار: بله
دکتر: یه کیسه خون به ایشون وصل کن ...فردا هم میتونید مرخصشون کنید
۱۱.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.