وقتی نصف شب حالت بد میشه
وقتی نصف شب حالت بد میشه
پارت دوم
شوگا:امبولانس رسید
سریع گذاشتنش تو آمبولانس و به همراه شوگا دنبال ماشین راه افتادیم و رفتیم که بعد از چند دقیقه رسیدیم بیمارستان
ات رو از ماشین آمبولانس بیرون آوردن اما بیهوش بود
دکتر:چیشده ؟
؟: خون زیادی از دست داده سریع باید بهش خون تزریق کنیم
دکتر: پس سریع ببرینش تو بخش اورژانس
اومدیم همراه ات بریم داخل اما نزاشتن
نگهبان: دو نفر نمیشه فقط یه نفر رو راه میدیم
شوگا:تو برو تهیونگ
تهیونگ:باشه
سریع راه افتادم سمتشون
از زبون شوگا
تا تهیونگ رفت داخل زنگ زدم نامجون
نامجون:بله (خوابآلود)
شوگا:تو این وضعیت گرفتی خوابیدی؟
نامجون: چه وضعیتی ؟
شوگا:زود باشین بیاین بیمارستان(...)
نامجون:براچی
شوگا : ات رو آوردیم بیمارستان زود بیاین
ده دقیقه ی بعد
جونگکوک:هیونگ
شوگا:اومدین
جین: چیشده؟
شوگا: نمی دونم خواب بودم دیدم صدا گریه میاد بیدار شدم دیدم اته هی داره با مامانش حرف میزنه بعدم خون بالا آورد
جیمین:با مامانش؟
شوگا:آره
جین:مگه خانوادش نمرده بودن؟
شوگا:داشت توهم میزد
تهیونگ: قول میدم سر و صدا نکنم لطفاً (بلند)
؟: نمیشه اجازه ندارین
نامجون:چیشده؟
تهیونگ: نمیزارن پیش ات بمونم (گریه)
جیمین: گریه نداره که حالش زود خوب میشه
تهیونگ:ا.. آخه اون تو که ...بودم ایست قلبی کرد (گریه)
از زبون خودم
با این حرف تهیونگ هر کدوم از پسرا یه طرف افتادن و شروع کردن به گریه کردن
از زبون ات
با صدای شکستن چیزی سریع چشمامو باز کردم که دیدم تو بیمارستانم
پرستار:ب.. بخشید سر و صدا کردم الان میرم به دکتر میگم بیاد....دکتر دکتر بیمار بهوش اومد
تهیونگ:ات
پرستار:آقا شما حق ورود ندارین
تهیونگ: یعنی چی ؟!
پرستار:هر وقت دکتر معاینشون کرد میتونید برید داخل
دکتر اومد تو و درو بست
دکتر: خب خب بیمار خوانندهی ما چطوره؟
ات: چرا نمیزارین تهیونگ بیاد داخل
دکتر : بعد که معاینه شدی میزاریم بیاد داخل
ات:میشه الان بیاد
دکتر:نه
ات:ل.. لطفاً (بغض)
دکتر:پرستار اجازه بده بیان داخل
تا در باز شد تهیونگ پرید سمتم
تهیونگ: ات عشقم خوبی ؟!
ات:عشقم ؟!
دکتر:اگه اجازه میدین من مایعنشون کنم
تهیونگ:بله ببخشید
ده دقیقه ی بعد
دکتر: حالشون خداروشکر خوبه فقط هنوزم ممکنه خون بالا بیارن ولی نگران نباشین چیزی نیست
تهیونگ: ممنون
دکتر:خواهش میکنم
تهیونگ: میدونی چقدر نگرانمون کردی ؟
ات:ببخشید....عشقم
تهیونگ: عشقم؟!
ات:چرا تعجب کردی تو خودتم بهم گفتی عشقم
تهیونگ:من بهت گفتم عشقم چون
ات:چون چی ؟
تهیونگ:چون
ات:عه بگو دیگه
تهیونگ: چون روت کراشم
پارت دوم
شوگا:امبولانس رسید
سریع گذاشتنش تو آمبولانس و به همراه شوگا دنبال ماشین راه افتادیم و رفتیم که بعد از چند دقیقه رسیدیم بیمارستان
ات رو از ماشین آمبولانس بیرون آوردن اما بیهوش بود
دکتر:چیشده ؟
؟: خون زیادی از دست داده سریع باید بهش خون تزریق کنیم
دکتر: پس سریع ببرینش تو بخش اورژانس
اومدیم همراه ات بریم داخل اما نزاشتن
نگهبان: دو نفر نمیشه فقط یه نفر رو راه میدیم
شوگا:تو برو تهیونگ
تهیونگ:باشه
سریع راه افتادم سمتشون
از زبون شوگا
تا تهیونگ رفت داخل زنگ زدم نامجون
نامجون:بله (خوابآلود)
شوگا:تو این وضعیت گرفتی خوابیدی؟
نامجون: چه وضعیتی ؟
شوگا:زود باشین بیاین بیمارستان(...)
نامجون:براچی
شوگا : ات رو آوردیم بیمارستان زود بیاین
ده دقیقه ی بعد
جونگکوک:هیونگ
شوگا:اومدین
جین: چیشده؟
شوگا: نمی دونم خواب بودم دیدم صدا گریه میاد بیدار شدم دیدم اته هی داره با مامانش حرف میزنه بعدم خون بالا آورد
جیمین:با مامانش؟
شوگا:آره
جین:مگه خانوادش نمرده بودن؟
شوگا:داشت توهم میزد
تهیونگ: قول میدم سر و صدا نکنم لطفاً (بلند)
؟: نمیشه اجازه ندارین
نامجون:چیشده؟
تهیونگ: نمیزارن پیش ات بمونم (گریه)
جیمین: گریه نداره که حالش زود خوب میشه
تهیونگ:ا.. آخه اون تو که ...بودم ایست قلبی کرد (گریه)
از زبون خودم
با این حرف تهیونگ هر کدوم از پسرا یه طرف افتادن و شروع کردن به گریه کردن
از زبون ات
با صدای شکستن چیزی سریع چشمامو باز کردم که دیدم تو بیمارستانم
پرستار:ب.. بخشید سر و صدا کردم الان میرم به دکتر میگم بیاد....دکتر دکتر بیمار بهوش اومد
تهیونگ:ات
پرستار:آقا شما حق ورود ندارین
تهیونگ: یعنی چی ؟!
پرستار:هر وقت دکتر معاینشون کرد میتونید برید داخل
دکتر اومد تو و درو بست
دکتر: خب خب بیمار خوانندهی ما چطوره؟
ات: چرا نمیزارین تهیونگ بیاد داخل
دکتر : بعد که معاینه شدی میزاریم بیاد داخل
ات:میشه الان بیاد
دکتر:نه
ات:ل.. لطفاً (بغض)
دکتر:پرستار اجازه بده بیان داخل
تا در باز شد تهیونگ پرید سمتم
تهیونگ: ات عشقم خوبی ؟!
ات:عشقم ؟!
دکتر:اگه اجازه میدین من مایعنشون کنم
تهیونگ:بله ببخشید
ده دقیقه ی بعد
دکتر: حالشون خداروشکر خوبه فقط هنوزم ممکنه خون بالا بیارن ولی نگران نباشین چیزی نیست
تهیونگ: ممنون
دکتر:خواهش میکنم
تهیونگ: میدونی چقدر نگرانمون کردی ؟
ات:ببخشید....عشقم
تهیونگ: عشقم؟!
ات:چرا تعجب کردی تو خودتم بهم گفتی عشقم
تهیونگ:من بهت گفتم عشقم چون
ات:چون چی ؟
تهیونگ:چون
ات:عه بگو دیگه
تهیونگ: چون روت کراشم
۱۲.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.