بامداد خانوادگی

بامداد خانوادگی/۳
یوجین: من میرم تو ماشین
یون سوک: به عنم
هانول:(تک خنده)
یوجین: درد😐
-میره
ایزول: چرا نگا میکنین بریم دیگهع
هانول: من میرم لباس عوض کنمم
-عوض کرد
یون سوک: بریم دیگ
-همه رفتن
هانول: کجا میریم حالا
ایزول: رستورانه فلان (اسم ی رستورانو گف مثلا)
هانول: چیییی چراااا(داااد)
یوجین: چههه مرگتهههه داشتم تصادف میکردم(داااادد)
ایزول: احمق
هانول: خودتی..
بیو هانول
داریمم میریمم رستوراننهه هیون جههه(دوست پسر مخفیش)
-رسیدن
هانول:..
یون سوک: بیااا دیگههه چرا نگا میکنیی
هانول: ایشش باشهه
-همه رفتن تو نشستن
بیو هیون جه
عههه هانوللل اومده بزا برم پیشش
-میاد سر میز
هیون جه: سلاامم
هانول:شت# (برا بار هزارم این# یعنی اون حرفو تو دلش زده)
-هانول با چشاش اشاره به داداشاش
هیون: عاا
هیون: ببخشید اشتباه گرفتم
یوجین: مرگ
-رف
-یکم بعد
ایزول: پس من اینو سفارش میدم
یوجین: باشه منم ساندویچ
یون سوک: منم همبر
هانول: من میرم دشویی
بیو هانول
به بهونه دشویی رفتم تو اتاق هیون
هانول: سلامم
-هیون می‌ره بغلش می‌کنه
هیون: چطوریی بیبی
بیو هیون
گزاشتمش رو پام و نشستم
هیون: خیلی وقت بود ندیده بودمت
آروم صورتشو نزدیک هانول می‌کنه وازش لب میگیره
یون سوک: منم میرم بشاشم
یوجین:🗿
بیو یون سوک
رفتم سمت دشویی ولی هانول نبود کسکش کجان رفتم تو ی سالن که بالاش نوشته بود vip ی در پیدا کردم صدای پچ پچ میومد نباید میومدم اینجا ولی اومدم قایمکی از در نگا کردم که
دیدگاه ها (۰)

بامداد خانوادگی/۴کهبیو نویسندهیون سوک دیدشون و برگشت رفتسر م...

دراز کشیده بودی که صدای در اومد توجه نکردی چون می‌دونستی کیه...

[بچه ها یکم تو پارت قبلی آخرشو تغییر دادم چک بشه ]

بامداد خانوادگی/1ایزول: اره الان کجاییهانول: کیهعایزول: باش...

#دوپارتی#هیونجین #درخواستی اخرثقتی شب عروسی... ویو ات ساعت ت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت دوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط