رمان جین
رمان جین
از زبون الکس
فلش بک
؟:چون اگه بهم واگذار نکنی اتفاق خوبی برای خواهرت نمی ٱفته
الکس :تو از کجا میدونی؟
؟:جواب منو ندادی
الکس :دستت به ات بخوره من میدونم و تو
؟:تو که انقدر رو خواهرت حساسی چطوری تونستی بهش شلیک کنی؟ اگه تو میتونی این کارو کنی منم میتونم ؟
الکس : خفه شو
؟: باشه اگه نمیخوای گروه مافیا رو بهم بدی خودم ازت میگیرم ...ازش پذیرایی کنید
سه تا مرد اومدن داخل و شروع کردن به زدنم
یه ربع بعد
؟:بسشه
با یه برگه اومد سمتم و اثر انگشتم و زد روش
؟:اینم از این دستت درد نکنه دیگه بهت نیازی ندارم
اصلحش رو گرفت سمتم و یهو درد تمام بدنم و گرفت و سیاهی
از زبون ات
ات:پس کی میرسیم ؟خسته شدم
جین:انقدر غر نزن
ات:خسته شدم خب ایییی
جین:چیشد؟(نگران)
ات:نه چیزی نشد
جین:مطمعنی؟
ات:آره خوبم
جای تیرم خیلی درد میکرد ولی اگه جین میفهمید میبردم بیمارستان باید طبیعی رفتار کنم
جین:رسیدیم تو بمون تو ماشین
ات:این همه راه نیومدم که بشینم تو ماشین منم میام
جین :یه بار به حرفم گوش بده بمون تا ما بریم و بیایم جیهوپ میمونه پیشت(با اعضا میخواد بره )
ات:باشه (ناراحت)
همین طوری نشسته بودم و منتظر بودم که صدای تیر اومد
ات:جین جین(بلند)
نکنه اتفاقی ٱفتاده
ات:جیهوپ نکنه براشون اتفاقی ٱفتاده(گریه)
جیهوپ:نمیدونم ...ات وایسا نرو خطرناکه
ات:اگه اتفاقی براشون ٱفتاده باشه چی ؟
جیهوپ :صبر کن منم بیام
رفتیم داخل
ات:اینجا خیلی بزرگه اعضا کجان؟
جیهوپ:نمیدونم اما صدای تیر از این طرف اومد
نگاه کردیم صدا از اون طرف دیوار بود
ات:میتونی برام قلاب بگیری
جیهوپ:آره بیا
ات:اییییی (جیغ)
جیهوپ:چت شد ؟
ات:هیچی ولش کن
با تمام دردی که داشتم خودمو رسوندم یه اون طرف دیوار که صدای داد و بیداد جین رو شنیدم
جین:چطور تونستی اینکارو بکنی ها(با عربده)
میخواستم برم سمت صدا که دیدم بخیه هام باز شده و داره خونریزی میکنه
ات:یکم دیگه فقط یکم
با دردم رفتم سمت جین که دیدم الکس خونی کف زمین ٱفتاده
جین:ات تو اینجا چیکار میکنی ؟...چرا لباست خونی یه ؟
از زبون جین
بدون توجه به حرفام رفت سمت الکس
از زبون الکس
فلش بک
؟:چون اگه بهم واگذار نکنی اتفاق خوبی برای خواهرت نمی ٱفته
الکس :تو از کجا میدونی؟
؟:جواب منو ندادی
الکس :دستت به ات بخوره من میدونم و تو
؟:تو که انقدر رو خواهرت حساسی چطوری تونستی بهش شلیک کنی؟ اگه تو میتونی این کارو کنی منم میتونم ؟
الکس : خفه شو
؟: باشه اگه نمیخوای گروه مافیا رو بهم بدی خودم ازت میگیرم ...ازش پذیرایی کنید
سه تا مرد اومدن داخل و شروع کردن به زدنم
یه ربع بعد
؟:بسشه
با یه برگه اومد سمتم و اثر انگشتم و زد روش
؟:اینم از این دستت درد نکنه دیگه بهت نیازی ندارم
اصلحش رو گرفت سمتم و یهو درد تمام بدنم و گرفت و سیاهی
از زبون ات
ات:پس کی میرسیم ؟خسته شدم
جین:انقدر غر نزن
ات:خسته شدم خب ایییی
جین:چیشد؟(نگران)
ات:نه چیزی نشد
جین:مطمعنی؟
ات:آره خوبم
جای تیرم خیلی درد میکرد ولی اگه جین میفهمید میبردم بیمارستان باید طبیعی رفتار کنم
جین:رسیدیم تو بمون تو ماشین
ات:این همه راه نیومدم که بشینم تو ماشین منم میام
جین :یه بار به حرفم گوش بده بمون تا ما بریم و بیایم جیهوپ میمونه پیشت(با اعضا میخواد بره )
ات:باشه (ناراحت)
همین طوری نشسته بودم و منتظر بودم که صدای تیر اومد
ات:جین جین(بلند)
نکنه اتفاقی ٱفتاده
ات:جیهوپ نکنه براشون اتفاقی ٱفتاده(گریه)
جیهوپ:نمیدونم ...ات وایسا نرو خطرناکه
ات:اگه اتفاقی براشون ٱفتاده باشه چی ؟
جیهوپ :صبر کن منم بیام
رفتیم داخل
ات:اینجا خیلی بزرگه اعضا کجان؟
جیهوپ:نمیدونم اما صدای تیر از این طرف اومد
نگاه کردیم صدا از اون طرف دیوار بود
ات:میتونی برام قلاب بگیری
جیهوپ:آره بیا
ات:اییییی (جیغ)
جیهوپ:چت شد ؟
ات:هیچی ولش کن
با تمام دردی که داشتم خودمو رسوندم یه اون طرف دیوار که صدای داد و بیداد جین رو شنیدم
جین:چطور تونستی اینکارو بکنی ها(با عربده)
میخواستم برم سمت صدا که دیدم بخیه هام باز شده و داره خونریزی میکنه
ات:یکم دیگه فقط یکم
با دردم رفتم سمت جین که دیدم الکس خونی کف زمین ٱفتاده
جین:ات تو اینجا چیکار میکنی ؟...چرا لباست خونی یه ؟
از زبون جین
بدون توجه به حرفام رفت سمت الکس
۱۴.۸k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.