رمان جین
رمان جین
جین:ات یه چیزی بگم
ات:نمیشه بعد بگی خوابم میاد
جین:هرچی زودتر بگم بهتره
ات:خب باشه بگو
جین:تو و الکس
با گفتن اسم الکس چشم های ات پر اشک شد
جین: تو و الکس خواهر و برادر بودید
ات:چی داری میگی؟یعنی اون خانواده...
جین:اونا خانواده ی توهم بودن
ات: چطوری ممکنه
جین:مگه تو پدر و مادرت رو توی سه سالگیت از دست ندادی
ات:آره اما هیچکس بهم هیچی راجب اینکه برادر داشتم نگفت(گریه)
جین :......
ات:چرا انقدر بدبختم چرا هیچکس منو آدم حساب نمیکنه یکی نیست بگه منم مثل بقیه دل دارم وقتی بهم دروغ میگین وقتی بهم خیانت میکنین وقتی بهم تهمت میزنین دلم میشکنه (گریه )
جین:قربونت بشم گریه نکن با اینکه خودمم خیلی اذیتت کردم اما از این به بعد مثل کوه پشتتم باشه ؟
ات:دوست دارم
جین:منم دوست دارم حالا هم گریه نکن بگیریم بخوابیم
ات:خیلی خوابت میاد؟
جین:براچی؟
ات:آخه همش میگی بخوابیم
جین:دلم برای بغل کردنت تو خواب تنگ شده حالا هم دیگه حرف نزن بخواب
و صحبتمون رو با یه بوسه تموم کردیم و خوابیدیم
پایان
جین:ات یه چیزی بگم
ات:نمیشه بعد بگی خوابم میاد
جین:هرچی زودتر بگم بهتره
ات:خب باشه بگو
جین:تو و الکس
با گفتن اسم الکس چشم های ات پر اشک شد
جین: تو و الکس خواهر و برادر بودید
ات:چی داری میگی؟یعنی اون خانواده...
جین:اونا خانواده ی توهم بودن
ات: چطوری ممکنه
جین:مگه تو پدر و مادرت رو توی سه سالگیت از دست ندادی
ات:آره اما هیچکس بهم هیچی راجب اینکه برادر داشتم نگفت(گریه)
جین :......
ات:چرا انقدر بدبختم چرا هیچکس منو آدم حساب نمیکنه یکی نیست بگه منم مثل بقیه دل دارم وقتی بهم دروغ میگین وقتی بهم خیانت میکنین وقتی بهم تهمت میزنین دلم میشکنه (گریه )
جین:قربونت بشم گریه نکن با اینکه خودمم خیلی اذیتت کردم اما از این به بعد مثل کوه پشتتم باشه ؟
ات:دوست دارم
جین:منم دوست دارم حالا هم گریه نکن بگیریم بخوابیم
ات:خیلی خوابت میاد؟
جین:براچی؟
ات:آخه همش میگی بخوابیم
جین:دلم برای بغل کردنت تو خواب تنگ شده حالا هم دیگه حرف نزن بخواب
و صحبتمون رو با یه بوسه تموم کردیم و خوابیدیم
پایان
۱۲.۵k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.