رمان جین
رمان جین
الکس:هی بیا منو باز کن نمیدونی من کیم ؟(با داد)
؟:سلام الکس
الکس:تو اینجا چیکار میکنی ؟
؟:میخوام یه معامله باهم بکنیم
الکس:بگو
؟:کل باند مافیایی رو به من واگذار کن
الکس:براچی باید این کارو بکنم ؟
؟:چون اگه بهم واگذار نکنی اتفاق خوبی برای خواهرت نمی ٱفته
الکس:تو از کجا میدونی؟
؟:جواب منو ندادی
الکس:............
از زبون ات
روی تخت دراز کشیده بودم که در باز شد
جونگ کوک :حالت خوبه ؟
ات:آره بهترم
اومد نشست بغل تختم از قیافش معلوم بود میخواست چیزی بگه اما نمیگفت
ات:چیزی میخوای بگی ؟
جونگ کوک:تو چیزی از اون روزی که بهت ...همون روزی بود که سرت
ات:آره یادم میاد
جونگ کوک:چی؟!(ترسیده)
ات: اتفاقی بود که ٱفتاده گذشته رو نمیشه تغییر داد راستش از دستت اولش دلخور بودم اما الان نه
جونگ کوک : من اون شب مست بودم واقعاً هیچ کدوم از کارام دست خودم نبود
ات:میدونم اشکالی نداره
جونگ کوک :اما تو که بچه هارو خیلی دوست داری
ات:چی ربطی داره ؟
جونگ کوک :نه ببخشید اشتباه شد
ات:حالت خوبه؟
جونگ کوک :آره خوبم
ات:میشه تلفنم رو بدی؟
جونگ کوک :آره بیا
ات:مرسی ....الو
جین :الو
ات:سلام خوبی ؟
جین:مرسی خوبم حالت بهتره ؟
ات:آره خوبم مرسی الکس چی شد ؟
جین : ردش رو زدم دارم میرم اونجا
ات:منم میام
جین:نمیشه تو هنوز خوب نشدی
ات:گفتم میام
جین:منم گفتم نمیشه
ات:ددی
جونگ کوک:چی!(بدبخت هنگ کرد)
ات:با تو نیستم.. ددی بیام دیگه (لوس)
جین:بیبی نمیشه
ات:بیبی و زهر مار بیا دنبالم
یک ساعت بعد
جین:سلام
ات:سلام بریم ؟
جین:بزار بگم دکترت بیاد ببینم اجازه میده یانه
...........
.........
دکتر:ایشون هنوز خوب نشدن ممکنه اتفاقی براشون بی ٱفته
ات:دکتر من کامل خوبم
دکتر : ولی همراهتون باید رضایت بدن
ات: بله الان رضایت میدن
با کلی بدبختی جینو راضی کردم تا رضایت بده
جین :ببین اتفاقی برات بی ٱفته من میدونم با تو به هفت روش سامورایی میکنمت(😂)
ات:باشه بابا به جا این حرفا یه زره گاز بده برسیم
الکس:هی بیا منو باز کن نمیدونی من کیم ؟(با داد)
؟:سلام الکس
الکس:تو اینجا چیکار میکنی ؟
؟:میخوام یه معامله باهم بکنیم
الکس:بگو
؟:کل باند مافیایی رو به من واگذار کن
الکس:براچی باید این کارو بکنم ؟
؟:چون اگه بهم واگذار نکنی اتفاق خوبی برای خواهرت نمی ٱفته
الکس:تو از کجا میدونی؟
؟:جواب منو ندادی
الکس:............
از زبون ات
روی تخت دراز کشیده بودم که در باز شد
جونگ کوک :حالت خوبه ؟
ات:آره بهترم
اومد نشست بغل تختم از قیافش معلوم بود میخواست چیزی بگه اما نمیگفت
ات:چیزی میخوای بگی ؟
جونگ کوک:تو چیزی از اون روزی که بهت ...همون روزی بود که سرت
ات:آره یادم میاد
جونگ کوک:چی؟!(ترسیده)
ات: اتفاقی بود که ٱفتاده گذشته رو نمیشه تغییر داد راستش از دستت اولش دلخور بودم اما الان نه
جونگ کوک : من اون شب مست بودم واقعاً هیچ کدوم از کارام دست خودم نبود
ات:میدونم اشکالی نداره
جونگ کوک :اما تو که بچه هارو خیلی دوست داری
ات:چی ربطی داره ؟
جونگ کوک :نه ببخشید اشتباه شد
ات:حالت خوبه؟
جونگ کوک :آره خوبم
ات:میشه تلفنم رو بدی؟
جونگ کوک :آره بیا
ات:مرسی ....الو
جین :الو
ات:سلام خوبی ؟
جین:مرسی خوبم حالت بهتره ؟
ات:آره خوبم مرسی الکس چی شد ؟
جین : ردش رو زدم دارم میرم اونجا
ات:منم میام
جین:نمیشه تو هنوز خوب نشدی
ات:گفتم میام
جین:منم گفتم نمیشه
ات:ددی
جونگ کوک:چی!(بدبخت هنگ کرد)
ات:با تو نیستم.. ددی بیام دیگه (لوس)
جین:بیبی نمیشه
ات:بیبی و زهر مار بیا دنبالم
یک ساعت بعد
جین:سلام
ات:سلام بریم ؟
جین:بزار بگم دکترت بیاد ببینم اجازه میده یانه
...........
.........
دکتر:ایشون هنوز خوب نشدن ممکنه اتفاقی براشون بی ٱفته
ات:دکتر من کامل خوبم
دکتر : ولی همراهتون باید رضایت بدن
ات: بله الان رضایت میدن
با کلی بدبختی جینو راضی کردم تا رضایت بده
جین :ببین اتفاقی برات بی ٱفته من میدونم با تو به هفت روش سامورایی میکنمت(😂)
ات:باشه بابا به جا این حرفا یه زره گاز بده برسیم
۱۰.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.