p9
*ا. ت:*
سرمو روی بالشت گذاشتم اما خوابم نمیبرد الان من خدم قبول کردم یه شب زیر جیمین باشم؟! فک کردن دربارشم برام سخت بود کم کم خستگیم بهم غلبه کرد و خوابم برد
________________________
صبح با صدای اجوما بیدار شدم
اجوما:«ا.ت دخترم بلند شو دانشگاهت دیر شد»
با شنیدن این حرف اجوما سریع از تخت بلند شدم این رسما اخرین سال دانشگاهم بود پس نباید تر میزم بهش بل سرعت به سمت دستشویی رفتم و صورتمو شستم وقتی بیرون اومدم جیمین پشت در بود
_:«لیدی فقط 10 دقیقه وقت داری» با دو به سمت کمد قدم برداشتم و لباسمو برداشتم منتظر بودم جیمین بره بیرون
+:«جیمین شی برو بیرون دیگه میخوام لباسمو عوض کنم»
_:«هوم ولی مگه قرار نشد یه شب زیرم باشی»
+:«چه ربطی داره هوم؟! الان که اون شب نیست»
_:«اهم گود گرل فقط خواستم یاد اوری کنم»
از اتاق بیرون رفت و درو بست سریع لباسمو پوشیدم و با جیمین و لونا* نمیدونم لونا بود یا لیا دیگه از این به بعد دوست ا. ت اسمش لونا هس* به سمت در رفتیم خونمون با دانشگاه زیاد فاصله نداشت اما این که جیمین با ماشین اومده بود منو تعجب زده میکرد
+:«جیمین شی رانندگی بلدی؟! »
_:«اره»
لونا:«واو جیمینا چه ماشین قشنگی داری »
_:«اهم دوسش داری برش دار»
لونا:«چی نه منظورم این نبود... »
داشتم میرفتم عقب
_:«ا.ت تو جلو بشین»
+:«اهم باشه»
...
سرمو روی بالشت گذاشتم اما خوابم نمیبرد الان من خدم قبول کردم یه شب زیر جیمین باشم؟! فک کردن دربارشم برام سخت بود کم کم خستگیم بهم غلبه کرد و خوابم برد
________________________
صبح با صدای اجوما بیدار شدم
اجوما:«ا.ت دخترم بلند شو دانشگاهت دیر شد»
با شنیدن این حرف اجوما سریع از تخت بلند شدم این رسما اخرین سال دانشگاهم بود پس نباید تر میزم بهش بل سرعت به سمت دستشویی رفتم و صورتمو شستم وقتی بیرون اومدم جیمین پشت در بود
_:«لیدی فقط 10 دقیقه وقت داری» با دو به سمت کمد قدم برداشتم و لباسمو برداشتم منتظر بودم جیمین بره بیرون
+:«جیمین شی برو بیرون دیگه میخوام لباسمو عوض کنم»
_:«هوم ولی مگه قرار نشد یه شب زیرم باشی»
+:«چه ربطی داره هوم؟! الان که اون شب نیست»
_:«اهم گود گرل فقط خواستم یاد اوری کنم»
از اتاق بیرون رفت و درو بست سریع لباسمو پوشیدم و با جیمین و لونا* نمیدونم لونا بود یا لیا دیگه از این به بعد دوست ا. ت اسمش لونا هس* به سمت در رفتیم خونمون با دانشگاه زیاد فاصله نداشت اما این که جیمین با ماشین اومده بود منو تعجب زده میکرد
+:«جیمین شی رانندگی بلدی؟! »
_:«اره»
لونا:«واو جیمینا چه ماشین قشنگی داری »
_:«اهم دوسش داری برش دار»
لونا:«چی نه منظورم این نبود... »
داشتم میرفتم عقب
_:«ا.ت تو جلو بشین»
+:«اهم باشه»
...
۱۶.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.