پارت ششم
پارت ششم
چجوری انقدر زود با جیمین صمیمی شدن؟
یعنی ممکنه همون مهر پدر فرزندی باشه؟
جیمین ویو
سو هیون و یانگ سو بیشتر وسیله ها رو سوار شده بودن
سو هیون دستمو کشید و گفت:
-عمو بیا بریم چرخ و فلک هم سوار بشیم بعد بریم
-باشه کوچولو اینم به خاطر تو
سو هیون و یانگ سو هر دوشون پیش من نشستن ا/ت هم روبروی من نشسته بود
خوشحال بودم انقد زود بهم عادت کردن
وقتی چرخ و فلک شروع کرد به حرکت سو هیون با ذوق بیرون رو نگاه می کرد
سو هیون:عمووو از این بالا همه چی خیلی خوشگلهههه مردم اندازهای مورچه ان
+سو هیون بشین سر جات ممکن اتفاقی برات بیوفته
سو هیون:عمو مواظبمه
یانگ سو:عمو؟ میشه تو بیای بابای من و آبجی بشی؟
با این حرف یانگ سو بغضم گرفت ولی فقط تونستم بگم:
-مگه خودت بابا نداری؟
یانگ سو:هیچ وقت نتونستم بابامو ببینم مامانی میگه وقتی کوچولو بودم اون ولمون کرده و رفته دیگه هم نمیاد پیشمون
-به نظرت من بابای خوبی میشم؟
یانگ سو:آره عمو
ا/ت ویو
با حرف یانگ سو یه جوری شدم
من بهشون گفته بودم که باباشون ولشون کرده و رفته چه می دونستن باباشون همونجا کنارشون نشسته؟ اما نمیشد چیزی بهشون گفت نمی خواستم دو قطبی بشن
ولی اینکه اونا می خواستن جیمین باباشون باشه برام دردناک بود
اونم یانگ سو همچین درخواستی ازش کنه!
بالاخره چرخ و فلک وایساد ما هم به طرف پارکینگ رفتیم
اوکی ولی من دارم سر جیمین عر میزنم
چجوری انقدر زود با جیمین صمیمی شدن؟
یعنی ممکنه همون مهر پدر فرزندی باشه؟
جیمین ویو
سو هیون و یانگ سو بیشتر وسیله ها رو سوار شده بودن
سو هیون دستمو کشید و گفت:
-عمو بیا بریم چرخ و فلک هم سوار بشیم بعد بریم
-باشه کوچولو اینم به خاطر تو
سو هیون و یانگ سو هر دوشون پیش من نشستن ا/ت هم روبروی من نشسته بود
خوشحال بودم انقد زود بهم عادت کردن
وقتی چرخ و فلک شروع کرد به حرکت سو هیون با ذوق بیرون رو نگاه می کرد
سو هیون:عمووو از این بالا همه چی خیلی خوشگلهههه مردم اندازهای مورچه ان
+سو هیون بشین سر جات ممکن اتفاقی برات بیوفته
سو هیون:عمو مواظبمه
یانگ سو:عمو؟ میشه تو بیای بابای من و آبجی بشی؟
با این حرف یانگ سو بغضم گرفت ولی فقط تونستم بگم:
-مگه خودت بابا نداری؟
یانگ سو:هیچ وقت نتونستم بابامو ببینم مامانی میگه وقتی کوچولو بودم اون ولمون کرده و رفته دیگه هم نمیاد پیشمون
-به نظرت من بابای خوبی میشم؟
یانگ سو:آره عمو
ا/ت ویو
با حرف یانگ سو یه جوری شدم
من بهشون گفته بودم که باباشون ولشون کرده و رفته چه می دونستن باباشون همونجا کنارشون نشسته؟ اما نمیشد چیزی بهشون گفت نمی خواستم دو قطبی بشن
ولی اینکه اونا می خواستن جیمین باباشون باشه برام دردناک بود
اونم یانگ سو همچین درخواستی ازش کنه!
بالاخره چرخ و فلک وایساد ما هم به طرف پارکینگ رفتیم
اوکی ولی من دارم سر جیمین عر میزنم
۳۲.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.