پارت چهارم
پارت چهارم
سو هیون و یانگ سو عقب نشسته بودن منم رانندگی می کردم و جیمین از پنجره به بیرون نگاه می کرد
+شهر بازی خوب میشناسی؟
-آره
+خوبه دوست دارم بهشون خوش بگذره
-تو چرا انقدر تو خودتی؟
+از چه لحاظ؟
-مگه نگفتی می خوای باهاشون وقت بگذرونی؟
+اینجا که نمیشه بذار بریم شهربازی بعدش
-اوکی
چند دقیقه از سکوتمون نگذشت که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین ویو
مامان بود
گوشی رو جواب دادم
-الو؟
+سلام پسرم خوبی؟
-ممنونم مامان خودت چطور؟ بابا و جوهیون خوبن؟
+آره اونام حالشون خوبه می خواستم بهت بگم یکی از دوستام تازه از آمریکا اومده یه دختر داره مثله چی خوشگل تحصیل کرده تازه خیلیم مودبه کار خونه هم خیلی خوب بلده
-مامان من برای تصمیمت احترام قائلم می دونم تو به عنوان مادرم نگرانمی اما من نمی خوام ازدواج کنم هنوز در ضمن چرا شما بدون پرسیدن نظر من می برین و می دوزین
+من فقط نگرانتم پسرم
-نیازی نیست من حالم خوبه
+معلومه هر روز عکس اون مار هفت خط و با بچه هات میبینی و سعی میکنی گریه نکنی تا بگی حالت خوبه حداقل حضانت بچه هاتو بهش نمی دادی
-مامان من تو وضعیتی نیستم که بتونم بچه هامو بزرگ کنم و به موفقیت برسونمشون ا/ت وضعیتش از من خیلی بهتره اونم خودش به خاطر همین گفت
+باشه اصلا میگیم اون کاری نکرده ولی تو فردا باید بیایی و دختر این دوستمو ببین
-نمیام مامان اگه فکر کردی میتونی حالا حالاها کاری کنی من با کسی ازدواج کنم سخت در اشتباهی من هنوز ا/ت و بچه هامو دوست دارم خودم هر وقت قصد ازدواج داشتم بهتون می گم خداحافظ
تماسو قطع کردم که ا/ت بهم نگاه کرد
+واقعا به خاطر وضعیتت حضانت بچه ها رو بهم دادی؟
-اره ولی دلیل اصلیش این بود که می دونستم تو یه مادری و نمی تونی دوری از بچه هاتو تحمل کنی برای همین سپردمشون به تو
سو هیون و یانگ سو عقب نشسته بودن منم رانندگی می کردم و جیمین از پنجره به بیرون نگاه می کرد
+شهر بازی خوب میشناسی؟
-آره
+خوبه دوست دارم بهشون خوش بگذره
-تو چرا انقدر تو خودتی؟
+از چه لحاظ؟
-مگه نگفتی می خوای باهاشون وقت بگذرونی؟
+اینجا که نمیشه بذار بریم شهربازی بعدش
-اوکی
چند دقیقه از سکوتمون نگذشت که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین ویو
مامان بود
گوشی رو جواب دادم
-الو؟
+سلام پسرم خوبی؟
-ممنونم مامان خودت چطور؟ بابا و جوهیون خوبن؟
+آره اونام حالشون خوبه می خواستم بهت بگم یکی از دوستام تازه از آمریکا اومده یه دختر داره مثله چی خوشگل تحصیل کرده تازه خیلیم مودبه کار خونه هم خیلی خوب بلده
-مامان من برای تصمیمت احترام قائلم می دونم تو به عنوان مادرم نگرانمی اما من نمی خوام ازدواج کنم هنوز در ضمن چرا شما بدون پرسیدن نظر من می برین و می دوزین
+من فقط نگرانتم پسرم
-نیازی نیست من حالم خوبه
+معلومه هر روز عکس اون مار هفت خط و با بچه هات میبینی و سعی میکنی گریه نکنی تا بگی حالت خوبه حداقل حضانت بچه هاتو بهش نمی دادی
-مامان من تو وضعیتی نیستم که بتونم بچه هامو بزرگ کنم و به موفقیت برسونمشون ا/ت وضعیتش از من خیلی بهتره اونم خودش به خاطر همین گفت
+باشه اصلا میگیم اون کاری نکرده ولی تو فردا باید بیایی و دختر این دوستمو ببین
-نمیام مامان اگه فکر کردی میتونی حالا حالاها کاری کنی من با کسی ازدواج کنم سخت در اشتباهی من هنوز ا/ت و بچه هامو دوست دارم خودم هر وقت قصد ازدواج داشتم بهتون می گم خداحافظ
تماسو قطع کردم که ا/ت بهم نگاه کرد
+واقعا به خاطر وضعیتت حضانت بچه ها رو بهم دادی؟
-اره ولی دلیل اصلیش این بود که می دونستم تو یه مادری و نمی تونی دوری از بچه هاتو تحمل کنی برای همین سپردمشون به تو
۲۷.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.