my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_29
توی یک چشم بهم زدن ل*بامو قفل ل*باش کردم
میتونم با جرعت بگم ل*بای نرم و کوچیکش بهترین طعم زندگیم و داشت
چون داشت دیر میشد از هم جدا شدیم
ته= بریم
ات=هنوز از کارت تو شُکم ولی اکی بریم
لبخندی زدم و رفتیم سمت ماشین در و براش باز کردم نشست و خودمم رفتم نشستم ماشین و روشن کردم و یه اهنگ ملایم گذاشتم بلاخره به باغ کوک رسیدیم
بادیگارد های کوک در باغ رو باز کردن ماشینو پارک کردم با جمعیت مردونه ای که دیدم محکم دست ات رو گرفتم
ته= حواست به قوانین باشه
رفتیم جلو تر که کوک اومد
کوک= به به خانوم ات اقای ته
ته=چطوری کوک
کوک= من خوبم تو چطوری
ته= منم خوبم
کوک= تو چطوری ات
ات= خوبم فقط همه مردن یا زن هم هست؟
کوک= نه زن هم هستن دوست دختر خودمم هست باهم اشناتون میکنم از غریبی در بیای
(معرفی:
دوست دختر کوک یه دختر ۱۷ ساله که همسن هستند و دو هفته میشه که دوست دختر کوک شده به نام اِمیلی)
ات= او توهم پس دلت دست یکیه حله بریم
من و کوک یه لبخند کوتاهی زدیم و رفتیم سمت صندلی
کوک= بفرمایید جناب ته اینم از میز مخصوص
بشینید برم دوست دخترمو بیارم
کوک رفت و با یه دختر نسبتا قد بلند برگشت
کوک: خب خب اِمیلی این دوستام هستن خانوم ات و جناب ته و بله میخوام با ات دوست صمیمی بشی
امیلی: خوشبختم
ات و ته: همچنین
نشستیم و یکم نوشیدنی (Ab jo) خوردیم من و کوک کامل مست بودیم که کوک گفت
کوک: ته بیا بریم یک بطری دیگه بگیریم
ته: حله ات حواست به خودت باشه
...... ادامه دارد........
#P_29
توی یک چشم بهم زدن ل*بامو قفل ل*باش کردم
میتونم با جرعت بگم ل*بای نرم و کوچیکش بهترین طعم زندگیم و داشت
چون داشت دیر میشد از هم جدا شدیم
ته= بریم
ات=هنوز از کارت تو شُکم ولی اکی بریم
لبخندی زدم و رفتیم سمت ماشین در و براش باز کردم نشست و خودمم رفتم نشستم ماشین و روشن کردم و یه اهنگ ملایم گذاشتم بلاخره به باغ کوک رسیدیم
بادیگارد های کوک در باغ رو باز کردن ماشینو پارک کردم با جمعیت مردونه ای که دیدم محکم دست ات رو گرفتم
ته= حواست به قوانین باشه
رفتیم جلو تر که کوک اومد
کوک= به به خانوم ات اقای ته
ته=چطوری کوک
کوک= من خوبم تو چطوری
ته= منم خوبم
کوک= تو چطوری ات
ات= خوبم فقط همه مردن یا زن هم هست؟
کوک= نه زن هم هستن دوست دختر خودمم هست باهم اشناتون میکنم از غریبی در بیای
(معرفی:
دوست دختر کوک یه دختر ۱۷ ساله که همسن هستند و دو هفته میشه که دوست دختر کوک شده به نام اِمیلی)
ات= او توهم پس دلت دست یکیه حله بریم
من و کوک یه لبخند کوتاهی زدیم و رفتیم سمت صندلی
کوک= بفرمایید جناب ته اینم از میز مخصوص
بشینید برم دوست دخترمو بیارم
کوک رفت و با یه دختر نسبتا قد بلند برگشت
کوک: خب خب اِمیلی این دوستام هستن خانوم ات و جناب ته و بله میخوام با ات دوست صمیمی بشی
امیلی: خوشبختم
ات و ته: همچنین
نشستیم و یکم نوشیدنی (Ab jo) خوردیم من و کوک کامل مست بودیم که کوک گفت
کوک: ته بیا بریم یک بطری دیگه بگیریم
ته: حله ات حواست به خودت باشه
...... ادامه دارد........
۶.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.