پارت ۱۹ زندگی جونگمه
پارت ۱۹ زندگی جونگمه
کوک:چرا
جونگمه:باید از صاحب کارم اجازه بگیرم
کوک:کدوم صاحب کار
جونگمه:مدیر رستوران رامیون و کیمچی دیگه🤦♀️
کوک:تو دیگه اونجا کار نمیکنی
جونگمه:وا چرا؟
کوک:با عرض پوزش نامه استعفا از طرفت دادم
جونگمه:اگه قبول کرده بود نمیذاشت صبح برم سفارشا رو بگیرم
کوک:پشتش نوشتم فردارو نصفه میام دیگه نمیام
جونگمه از یقه کوک گرفت گفت:میخوای بمیری؟
کوک:چرا؟
جونگمه:داری زندگی منو خراب میکنی
کوک:میخوام باز سازیش کنم
جونگمه:فعلا که داری خرابش میکنی
کوک دستای جونگمه رو که رو یقش بود گرفت گفت:تو نمیذاری کارموکنم
جونگمه صورتش سرخ شد دستای کوک رو شوت کرد اونور :چیکار میکنی
کوک:برو بشین تو ماشین
جونگمه:نکنه میخوای بزنم بمیری
کوک:آره
جونگمه:نه تو واقعا خل شدی
کوک:آره از عشق به تو خل شدم و دوتا دستشو گذاشت رو صورت جونگمه وبوسیدش
جونگمه از خجالت کلا صورتش کبود شد.
کوک:حالا بشین
کوک دید جونگمه همینجوری😳نگاه میکنه دستشو گذاشت رو سر جونگمه ،جونگمه رو آروم هول داد تو ماشین
کوک وقتی داشت رانندگی میکرد همش نگاه میکرد میدید جونگمه همینجوری 😳مونده بود
به کمپانی رسیدن
کوک پیاده شد در رو باز کرد دید جونگمه همینجوری 😳به صندلی نگاه میکنه هیچ کار خاصی نمیکنه
کوک صورتشو برد جلو صورت جونگمه 🤨اینجوری بهش نگاه کرد و گفت:حالت خوبه
جونگمه جوابی نداد و به 😳اینجوری نگاه کردن ادامه داد، کوک دستشو جلو صورت جونگمه تکون داد به جونگمه یه سیلی یواش زد جونگمه کار خواستی نکردو به صندلی نگاه کردنش ادامه داد
کوک:چرا
جونگمه:باید از صاحب کارم اجازه بگیرم
کوک:کدوم صاحب کار
جونگمه:مدیر رستوران رامیون و کیمچی دیگه🤦♀️
کوک:تو دیگه اونجا کار نمیکنی
جونگمه:وا چرا؟
کوک:با عرض پوزش نامه استعفا از طرفت دادم
جونگمه:اگه قبول کرده بود نمیذاشت صبح برم سفارشا رو بگیرم
کوک:پشتش نوشتم فردارو نصفه میام دیگه نمیام
جونگمه از یقه کوک گرفت گفت:میخوای بمیری؟
کوک:چرا؟
جونگمه:داری زندگی منو خراب میکنی
کوک:میخوام باز سازیش کنم
جونگمه:فعلا که داری خرابش میکنی
کوک دستای جونگمه رو که رو یقش بود گرفت گفت:تو نمیذاری کارموکنم
جونگمه صورتش سرخ شد دستای کوک رو شوت کرد اونور :چیکار میکنی
کوک:برو بشین تو ماشین
جونگمه:نکنه میخوای بزنم بمیری
کوک:آره
جونگمه:نه تو واقعا خل شدی
کوک:آره از عشق به تو خل شدم و دوتا دستشو گذاشت رو صورت جونگمه وبوسیدش
جونگمه از خجالت کلا صورتش کبود شد.
کوک:حالا بشین
کوک دید جونگمه همینجوری😳نگاه میکنه دستشو گذاشت رو سر جونگمه ،جونگمه رو آروم هول داد تو ماشین
کوک وقتی داشت رانندگی میکرد همش نگاه میکرد میدید جونگمه همینجوری 😳مونده بود
به کمپانی رسیدن
کوک پیاده شد در رو باز کرد دید جونگمه همینجوری 😳به صندلی نگاه میکنه هیچ کار خاصی نمیکنه
کوک صورتشو برد جلو صورت جونگمه 🤨اینجوری بهش نگاه کرد و گفت:حالت خوبه
جونگمه جوابی نداد و به 😳اینجوری نگاه کردن ادامه داد، کوک دستشو جلو صورت جونگمه تکون داد به جونگمه یه سیلی یواش زد جونگمه کار خواستی نکردو به صندلی نگاه کردنش ادامه داد
۸.۶k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.