پارت ۲۰ زندگی جونگمه
پارت ۲۰ زندگی جونگمه
همون لحظه یکی از کارمندای کمپانی اومد بیرون بره غذابخره
کوک صداش کرد:ببخشید!یک لحظه میتونم وقتتون رو بگیرم؟
کارمندگفت :بله ،و رفت پیش کوک
دید جونگمه تو ماشینه
کارمند:عه این همون جونگمه خودمون نیست
کوک:بله!
کارمند:وقتی اومده بود فرم استخدام رو پر کنه ازم شمارمو گرفت گفت همه خبرای شرکت رو بهش بگم
کوک:خب اینارو ولش کنید میدونید چش شده؟
کارمند انگشتشو فشار داد رو لپ جونگمه گفت:این که صورتش یخه
کوک :یعنی حالش بده😨
کارمند:من نمیدونم ولی صورتش خیلی بد یخ زده
کوک از دستای جونگمه گرفت جونگمه رو تکون داد
جونگمه شی!جونگمه شی!
کوک رفت از کمپانی پارچ آب یخ آورد
دوتا انگشتشو کرد تو پارچ آب، قطره های کوچیک کوچیک پاشید رو صورت جونگمه
کارمند:نه اینجوری نمیشه،کارمند پارچ رو گرفت کلا ریخت روصورت جونگمه،جونگمه چشاشو محکم بست از ماشین اومد بیرون گفت:خدا لعنتتون کنه چی کار به من دارید
کوک:جونگمه حالت خوبه؟!
جونگمه تقریبا با اون کارمند صمیمی بود
جونگمه:تو اینجا چیکار میکنی
کارمند:ببخشید دیگه شبیه مجسمه فرعون شده بودی
جونگمه:چی میگی تو
کوک:الان بهتری
جونگمه:تو ساکت شو، واسه چی پارچ آبُ ریختید روم
کوک عصبی شد داد زد:تو واسه چی اونجوری به صندلی نگاه میکردی؟ میدونی چقدر نگرانت شدم!
جونگمه:خیله خب بابا واسه من ادا عاشقارو درنیار تقصیر خودت بود اینشم دست من نیست وقتی یهو میترسم و خجالت میکشم اینجوری میشه
کوک ابروهاشو برد بالا خندید
جونگمه:چته تو باز،جونگمه یاد بوسه افتاد کبود شد دستشو گذاشت رو لباش میخواست فرار کنه کوک از دستش گرفت پیش بند و کلاه آشپزیشو در آورد جونگمه روبرد تو کمپانی، وقتی جونگمه وارد کمپانی شد یه کیک کوبیدن وست صورتش
همون لحظه یکی از کارمندای کمپانی اومد بیرون بره غذابخره
کوک صداش کرد:ببخشید!یک لحظه میتونم وقتتون رو بگیرم؟
کارمندگفت :بله ،و رفت پیش کوک
دید جونگمه تو ماشینه
کارمند:عه این همون جونگمه خودمون نیست
کوک:بله!
کارمند:وقتی اومده بود فرم استخدام رو پر کنه ازم شمارمو گرفت گفت همه خبرای شرکت رو بهش بگم
کوک:خب اینارو ولش کنید میدونید چش شده؟
کارمند انگشتشو فشار داد رو لپ جونگمه گفت:این که صورتش یخه
کوک :یعنی حالش بده😨
کارمند:من نمیدونم ولی صورتش خیلی بد یخ زده
کوک از دستای جونگمه گرفت جونگمه رو تکون داد
جونگمه شی!جونگمه شی!
کوک رفت از کمپانی پارچ آب یخ آورد
دوتا انگشتشو کرد تو پارچ آب، قطره های کوچیک کوچیک پاشید رو صورت جونگمه
کارمند:نه اینجوری نمیشه،کارمند پارچ رو گرفت کلا ریخت روصورت جونگمه،جونگمه چشاشو محکم بست از ماشین اومد بیرون گفت:خدا لعنتتون کنه چی کار به من دارید
کوک:جونگمه حالت خوبه؟!
جونگمه تقریبا با اون کارمند صمیمی بود
جونگمه:تو اینجا چیکار میکنی
کارمند:ببخشید دیگه شبیه مجسمه فرعون شده بودی
جونگمه:چی میگی تو
کوک:الان بهتری
جونگمه:تو ساکت شو، واسه چی پارچ آبُ ریختید روم
کوک عصبی شد داد زد:تو واسه چی اونجوری به صندلی نگاه میکردی؟ میدونی چقدر نگرانت شدم!
جونگمه:خیله خب بابا واسه من ادا عاشقارو درنیار تقصیر خودت بود اینشم دست من نیست وقتی یهو میترسم و خجالت میکشم اینجوری میشه
کوک ابروهاشو برد بالا خندید
جونگمه:چته تو باز،جونگمه یاد بوسه افتاد کبود شد دستشو گذاشت رو لباش میخواست فرار کنه کوک از دستش گرفت پیش بند و کلاه آشپزیشو در آورد جونگمه روبرد تو کمپانی، وقتی جونگمه وارد کمپانی شد یه کیک کوبیدن وست صورتش
۱۸.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.