part¹²⁵
part¹²⁵
بدون هیچ مقدمه وارد اتاقی که امیلی توش اقامت داشت شد، نگاهش روی شخص مورد نظر که در حال جمع کردن لوازمش بود نشست؛ با فریادی که جونگ کوک سر داد امیلی متوجه حضورش شد و از جمع آوری لوازم دست برداشت
_ چه غلطی کردی؟....چرا الان قضیه طلاق رو رسانه ای کردی اونم دقیقا یک روز بعد از منتشر کردن خبر ازدواج ؟*فریاد
_ با توام جواب بده
امیلی : تا زنت راحت بشه....نگران نباشه
_ این تنها دلیل فاکیته؟
امیلی: تو دنبال دلیل مهم تری جز زنتی؟* فریاد
امیلی: زمانی که دوستش داری و اونم تو رو دوست داره میگی چیکار کنم تو مسیرتون سنگ بندازم و سد راهتون بشم در حالی که میتونم بهتون کمک کنم؟
چهره ی جئون پس از شنیدن جملاتی که از بیان کردنشون پنج ثانیه نگذشته بود باز شد و درخششی داخل چشم هاش متولد شد
² days later_ a day after Emily went
پس از کنار زدن ربدوشامبر به زخمی که روی تن عزیزش نقش بسته بود نگاه انداخت؛ برای چندمین بار مراحل بهداشتی رو طی کرد و پس از پاکسازی و ضدعفونی زخم ات ، کرم ضد لکی به روی زخم زد؛ پس از به اتمام رسیدن کارش با گفتن جمله<تموم شد> از روی تخت بلند شد .
+ممنون
ات هنوز هم دیوار سنگی که موجبش خاطراتی بود که در ذهنش موندگار بود رو حفظ کرده بود، نگاهی کوتاه به جونگ کوک که بهم چشم دوخته بود انداخت. لبه های ربدوشامبر رو به هم بیشتر نزدیک کرد و در نهایت فشورد
+چ...چیه؟
_نمیخوای از اون خونه ی یخی که درست کردی بیای بیرون؟
این دفعه ات بر خلاف چند لحظه ی پیش با وقاحت لب زد
+نه...جام خوبه! تازه بخاری و قهوه ام دارم که گرم نگهم میداره* با نیشخند
ویو ات
با اون چشم های درشتی که بهم تحویل داد تک خنده اش رو هم به عنوان اشانتیون در اختیارم گذاشت، آبرویی بالا انداختم
+چیز خنده داری بود؟
_نوپ...* کیوت
با نگاه کردن به چهره ی کیوتش ضربان قلبم از حد عادی بالاتر رفت؛ یک چیزی در حال قلقلک دادنم بود و این حس آشنا بود.
_ از تو چشم هات میشه خوند داری به چی فکر میکنی
تک خنده ای از روی تمسخر زد و در آخر همراه با سینی که حاوی لوازم بهداشتی بود از اتاق خارج شد
بدون هیچ مقدمه وارد اتاقی که امیلی توش اقامت داشت شد، نگاهش روی شخص مورد نظر که در حال جمع کردن لوازمش بود نشست؛ با فریادی که جونگ کوک سر داد امیلی متوجه حضورش شد و از جمع آوری لوازم دست برداشت
_ چه غلطی کردی؟....چرا الان قضیه طلاق رو رسانه ای کردی اونم دقیقا یک روز بعد از منتشر کردن خبر ازدواج ؟*فریاد
_ با توام جواب بده
امیلی : تا زنت راحت بشه....نگران نباشه
_ این تنها دلیل فاکیته؟
امیلی: تو دنبال دلیل مهم تری جز زنتی؟* فریاد
امیلی: زمانی که دوستش داری و اونم تو رو دوست داره میگی چیکار کنم تو مسیرتون سنگ بندازم و سد راهتون بشم در حالی که میتونم بهتون کمک کنم؟
چهره ی جئون پس از شنیدن جملاتی که از بیان کردنشون پنج ثانیه نگذشته بود باز شد و درخششی داخل چشم هاش متولد شد
² days later_ a day after Emily went
پس از کنار زدن ربدوشامبر به زخمی که روی تن عزیزش نقش بسته بود نگاه انداخت؛ برای چندمین بار مراحل بهداشتی رو طی کرد و پس از پاکسازی و ضدعفونی زخم ات ، کرم ضد لکی به روی زخم زد؛ پس از به اتمام رسیدن کارش با گفتن جمله<تموم شد> از روی تخت بلند شد .
+ممنون
ات هنوز هم دیوار سنگی که موجبش خاطراتی بود که در ذهنش موندگار بود رو حفظ کرده بود، نگاهی کوتاه به جونگ کوک که بهم چشم دوخته بود انداخت. لبه های ربدوشامبر رو به هم بیشتر نزدیک کرد و در نهایت فشورد
+چ...چیه؟
_نمیخوای از اون خونه ی یخی که درست کردی بیای بیرون؟
این دفعه ات بر خلاف چند لحظه ی پیش با وقاحت لب زد
+نه...جام خوبه! تازه بخاری و قهوه ام دارم که گرم نگهم میداره* با نیشخند
ویو ات
با اون چشم های درشتی که بهم تحویل داد تک خنده اش رو هم به عنوان اشانتیون در اختیارم گذاشت، آبرویی بالا انداختم
+چیز خنده داری بود؟
_نوپ...* کیوت
با نگاه کردن به چهره ی کیوتش ضربان قلبم از حد عادی بالاتر رفت؛ یک چیزی در حال قلقلک دادنم بود و این حس آشنا بود.
_ از تو چشم هات میشه خوند داری به چی فکر میکنی
تک خنده ای از روی تمسخر زد و در آخر همراه با سینی که حاوی لوازم بهداشتی بود از اتاق خارج شد
۱۶.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.