زندگی رویایی پارت

زندگی رویایی♡☆ پارت ۱۱
دقیقا این خوشحالی قبل از غمه؟ اخه چرا اینجوری میشه این همه سال اینجا میخوابیدم به غیر از اینجا هیچ جایی نمیرفتم غیر از اینکه کمپانی بهم بگه چون همش بادیگردی دنبالم بود که ازم محافظت کنه و پدرم نیاد اذیتم کنه و فقد پیش تهیونگ میموندم چون اون قویه و میتونه ازم محافظت کنه ولی این سون عوضی رفته بابامو اورده؟ تهیونگو زدم کنار و بلند شدم و لبمو با دستم پاک کردم انقد استرس داشتم که یا ناخونمو میخوردم یا دستمو چنگ میگرفتم و بلافاصله خون میومد خودمم قبول دارم خیلی ازش میترسم دستام میلرزید چرا سون اوردش نکنه دوباره اون اتفاقا بیفته که تهیونگ متوجه حالم شد و دستمو گرفت و دره گوشم گف
ته: چاگیا نترس من کنارتم ازت محافظت میکنم انقد استرس نداشته باش و خودتو اذیت نکن(اروم)
با این حرف تهیونگه کاملا بهم ارامش داد و اروم شدم و جرئت حرف زدن بهم داد
ات: سون رفتی پدرمو اوردی که چی بشه؟
سون: که ادب بشی
ات: گوه نخور عجب پرویی هستیا به تو چه لاشخور
که پدرم اومد یدونه محکم زد تو گوشم(پدر ات: پ.ا)
پ.ا: حق نداری با این پسر بری باید با سون ازدواج کنی
ات: هه بازی جدیدته؟ قبلا که میگفتی حق نداری با کسی باید تنها باشی و بمیری چی شد الان چی بهش گفتی سون؟ زندگی من دسته خودمه به تو هیچ ربطی نداره خیلی پدر خوبی بودی و بهم اهمیت میدادی که به حرفت گوش بدم و بگم چشم
میخواست یدونه دیگه بهن بزنه که تهیونگ جلوشو گرف
ته: دیگه حق ندارین بزنیدش
پ.ا: چه حرفا به تو چه اخه پفیوز
دستشو بلند کرد و میخواست بزنتش دستشو میحکم گرفتم و محکم پرتش کردم رو زمین
ات: حق نداری بزنیش لاشخوررر (داد) پ.ا: با چه حقی منو انداختییی؟(داد) ات: نه تو با چه حقی برا من تعین تکلیف میکنی؟
واقعا نمیدونم چطور جرئت گرفتم اینجوری کنم منی که جرئت نداشتم زیر حرفش حرف بزنم زدمش؟
پ.ا: انداختیم تیمارستان بعد الانم اینجوری میکنی کی انقد بی شعور شدی تو؟
ات: برو بابا پیرمرد تو موقع جوونیتم شرو ور میگفتی چه برسه دیگه الان
پ.ا: چی میگی من فقد ۴۶ سالمه
ات: دیکه ۵٠ سالتع منم ۲۳ سالمه زندگی خودم به خودم مربوطه فهمیدی؟
یدونه چک زدم بهش و دست تهیونگو گرفتمو میخواستم برم بیرون که سر جام وایسادم و برگشتم سمت سون
ات: تو مگه دوستم نبودی چرا انقد بیشعوری که بابامو اوردی؟ عنتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قشنگام عیدتون مبارک الانم ادامشو میذارم ♡☆
ولی پارت اخرو شرایط میذارم
دیدگاه ها (۲)

زندگی رویایی ♡☆ پارت ۱۲و یدونه محکم زدم تو دهنش بعد از اونجا...

زندگی رویایی ♡☆ پارت ۱۳نگاهمو به تهیونگ دادم که دیدم از شدت ...

زندگی رویایی ♡☆ ادامه پارت ۱٠چسبم بهش زدم ات: واییی این لبا...

زندگی رویایی♡☆ قسمت ۱٠دستشو مشت کرد و زد به ته..... چی شد ا...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

گل وحشی منپارت ۷ ویو اتهمینطور داشتم کار میکردم که زیر دلم ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط