گرگ ومیش پارت 20
گرگ ومیش پارت 20
که زیر آب یه پسر با موهای نارنجی از زیر آب نجاتم داد ولی چجوری
-ات ،ات تورو خدا بیدار شو (داره ماساژ قلبی میده). ات
+( ادمین: بچها از دهن ات آب میاد بیرون و کمی چشماشو باز میکنه)
+جیک
-ات ،ات به هوش آمدی خدارو شکر
+اون، اون پسره کی بود کجاست
-کدوم پسر فقط من آینجا بودم
+من کجا بودم
-وقتی آمدم اینجا بودی رو ساحل
ات تو از اون بالا پریدی؟
اگه از اونجا پریدی چرا انجایی؟
+نمیدونم
-باشه بلند شو بریم
+باشه بریم
ولی حال داد
-دختره دیوانه
بریم
+باشه
جیک خیلی پسر خوبیه همیشه مواظبم هستش
-ات،ات
+ها چیه
-رسیدی
+باشه خیلی ممنون که رسوندیم
-خواهش کاری داشتی زنگ بزن
+باشه
+سلام بابا
@ سلام ات یه خانم منتظر تو هستش گفت که یکی از دوستانه
+باشه
لیسا: سلام ات
+لیسا، واقعا خودتی
لیسا:آره خوبی
+آره
لیسا:ات نگا احوال پرسی رو کنار بزار تو چرا خودتو از اون بالا انداختی
+همین جوری برای خوش گذرانی
لیسا:هه برای خوش گذرانی تو یکی داره میمیره
+چی
لیسا: آره فقط بخاطر تو(داشت گریه میکرد)
+باشه گربه نکن بهم بگو چی شده کی داره میمیره
لیسا: موضوع مهمی باید بهت بگم من وقتی افتادی ندیدم که از آب بیایی بیرون یا نجات پیدا کنی برای همینم به جیمین گفتم ک
+خب سریع حرف بزن
لیسا : که تو مردی
جیمین داری میره به کلیسا
+که چیکار کنه
لیسا:که خودشو معرفی کنه(ادمین: بچها خیلی وقت پیش یه دسته از خون آشام ها به شهر ها حمله میکنن و همه رو میخورن یه مرد میتونه همشون رو شکست بده هالا جالبه که اون مرد هم خودش خون آشام بوده برای همین هر سال یه جشن میگیرن و خوشحالی میکنن حالا اون مرده ای که همه رو نجات داده توی یه کلیسا زندگی میکنه .هر سال یه خون آشام میاد خودشو تسلیم میکنه و اون مرده اونو جلو همه ی مردمی که آمدن جشن بگیرن میکشه )
(ادمین:نمیدونم اینو از کجام در آوردم ولی خدایی خیلی متابقت داشت😂)
(لیسا ماجرارو برای ات تعریف کرد)
+خب یعنی العان جیمین تسلیم بشه اون مرده اونو میکشه؟
لیسا:آره اون فکر میکنه که تو مردی العان ساعت۹:۳۰ دقیقه هستش مراسم ساعت ۱:۰۰شروع میشه ۳»ساعت و نیم وقت داریم که نجاتش بدیم
.
(بچها میدونم که این پارتم زیاد خوب نی ببخشید دیگه چیزی به ذهنم نرسید)
#سناریو
#فیک
#وانشات
که زیر آب یه پسر با موهای نارنجی از زیر آب نجاتم داد ولی چجوری
-ات ،ات تورو خدا بیدار شو (داره ماساژ قلبی میده). ات
+( ادمین: بچها از دهن ات آب میاد بیرون و کمی چشماشو باز میکنه)
+جیک
-ات ،ات به هوش آمدی خدارو شکر
+اون، اون پسره کی بود کجاست
-کدوم پسر فقط من آینجا بودم
+من کجا بودم
-وقتی آمدم اینجا بودی رو ساحل
ات تو از اون بالا پریدی؟
اگه از اونجا پریدی چرا انجایی؟
+نمیدونم
-باشه بلند شو بریم
+باشه بریم
ولی حال داد
-دختره دیوانه
بریم
+باشه
جیک خیلی پسر خوبیه همیشه مواظبم هستش
-ات،ات
+ها چیه
-رسیدی
+باشه خیلی ممنون که رسوندیم
-خواهش کاری داشتی زنگ بزن
+باشه
+سلام بابا
@ سلام ات یه خانم منتظر تو هستش گفت که یکی از دوستانه
+باشه
لیسا: سلام ات
+لیسا، واقعا خودتی
لیسا:آره خوبی
+آره
لیسا:ات نگا احوال پرسی رو کنار بزار تو چرا خودتو از اون بالا انداختی
+همین جوری برای خوش گذرانی
لیسا:هه برای خوش گذرانی تو یکی داره میمیره
+چی
لیسا: آره فقط بخاطر تو(داشت گریه میکرد)
+باشه گربه نکن بهم بگو چی شده کی داره میمیره
لیسا: موضوع مهمی باید بهت بگم من وقتی افتادی ندیدم که از آب بیایی بیرون یا نجات پیدا کنی برای همینم به جیمین گفتم ک
+خب سریع حرف بزن
لیسا : که تو مردی
جیمین داری میره به کلیسا
+که چیکار کنه
لیسا:که خودشو معرفی کنه(ادمین: بچها خیلی وقت پیش یه دسته از خون آشام ها به شهر ها حمله میکنن و همه رو میخورن یه مرد میتونه همشون رو شکست بده هالا جالبه که اون مرد هم خودش خون آشام بوده برای همین هر سال یه جشن میگیرن و خوشحالی میکنن حالا اون مرده ای که همه رو نجات داده توی یه کلیسا زندگی میکنه .هر سال یه خون آشام میاد خودشو تسلیم میکنه و اون مرده اونو جلو همه ی مردمی که آمدن جشن بگیرن میکشه )
(ادمین:نمیدونم اینو از کجام در آوردم ولی خدایی خیلی متابقت داشت😂)
(لیسا ماجرارو برای ات تعریف کرد)
+خب یعنی العان جیمین تسلیم بشه اون مرده اونو میکشه؟
لیسا:آره اون فکر میکنه که تو مردی العان ساعت۹:۳۰ دقیقه هستش مراسم ساعت ۱:۰۰شروع میشه ۳»ساعت و نیم وقت داریم که نجاتش بدیم
.
(بچها میدونم که این پارتم زیاد خوب نی ببخشید دیگه چیزی به ذهنم نرسید)
#سناریو
#فیک
#وانشات
۷.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.