P45
ا/ت : تهیونگ وایسا تا نکشتمت
تهیونگ بدون توجه به حرفم توی حیاط مدرسه بازم شروع به دویدن کرد و منم پشت سرش میدویدم ، زانوهام از اینکه این همه دنبالش کرده بودم خسته شده بود ، برگشت سمتم و با همون لحن شیطون گفت : بدو بیا بکش
نفسمو حرصی بیرون دادم و خواستم دوباره بدویم دنبالش تا بلکه بگیرمش .....اما تا خواستم بدویم از پشت گرفته شدم .....برگشتم تا ببینم کی منو از پشت گرفته که با دوتا چشم مهربون رو به رو شدم ......جین بود......دورغ نگم این پسر شبیه ماهی میمونه که رو زمین قدم برمیداره ....متعجب رو بهش گفتم : جین
جین : ا/ت چرا اینقدر نفس نفس میزنی ؟؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : بخاطر دوستت
متعجب گفت : دوستم ؟؟
با انگشت اشاره به تهیونگ که به درخت تکیه داده بود و لبخند شیطونی میزد اشاره کردم .
ا/ت : اوهوم
راست انگشتمو گرفت و رسید به تهیونگ ، نفسشو داد بیرون و داد زد : تهیونگ بیا اینجا
تهیونگ دستاشو به حالت ضربدری در آورد و گفت : نمیام اون منو میکشه
جین : بیا ا/ت گفت کاریت نداره
من گفتم ؟؟ ...... نه من نگفتم که .... خواستم بزنم به جین و بگم من که همچین حرفی نزدم اما با جرقه ای که تو مغزم خورد نظرم عوض شد ....اگه میگفتم تهیونگ نمیومد پس بهتره نگم تا بیاد وگرنه باید دوباره کل حیاط رو دنبالش میدویدم ..... سرمو به معنی تایید تکون دادم که تهیونگ اهسته اهسته به سمت جین اومد و پشتش قایم شد .....جین نیم نگاهی بهش انداخت بعدم از پشتش آوردش بیرون و گفت : بیا گفتم که کاریت نداره
همون لحظه کتابو زدم تو سر تهیونگ و پریدم و دستم انداختم دور گردنش .
تهیونگ : ای ....ای ....ا/ت موهام .... ول کن .....ای
ا/ت : رو جزوه های من اب میریزی اره ؟؟
جین که انگار تازه متوجه شده بود ، سمتم اومد و دستمو گرفت تا از دور گردن تهیونگ باز کنه .
جین : ا/ت کشتیش
دستمو از دور گردن تهیونگ برداشتم و رو به جین با حالت ناراحتی گفتم : ببین جزوه هامو چیکار کرد
جین نفسشو بیرون داد و رو به تهیونگ با حالت معترضی گفت : تهیونگ
تهیونگ سرشو انداخت پایین و پشت گردنشو با دست لمس کرد : ببخشید
تهیونگ بدون توجه به حرفم توی حیاط مدرسه بازم شروع به دویدن کرد و منم پشت سرش میدویدم ، زانوهام از اینکه این همه دنبالش کرده بودم خسته شده بود ، برگشت سمتم و با همون لحن شیطون گفت : بدو بیا بکش
نفسمو حرصی بیرون دادم و خواستم دوباره بدویم دنبالش تا بلکه بگیرمش .....اما تا خواستم بدویم از پشت گرفته شدم .....برگشتم تا ببینم کی منو از پشت گرفته که با دوتا چشم مهربون رو به رو شدم ......جین بود......دورغ نگم این پسر شبیه ماهی میمونه که رو زمین قدم برمیداره ....متعجب رو بهش گفتم : جین
جین : ا/ت چرا اینقدر نفس نفس میزنی ؟؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : بخاطر دوستت
متعجب گفت : دوستم ؟؟
با انگشت اشاره به تهیونگ که به درخت تکیه داده بود و لبخند شیطونی میزد اشاره کردم .
ا/ت : اوهوم
راست انگشتمو گرفت و رسید به تهیونگ ، نفسشو داد بیرون و داد زد : تهیونگ بیا اینجا
تهیونگ دستاشو به حالت ضربدری در آورد و گفت : نمیام اون منو میکشه
جین : بیا ا/ت گفت کاریت نداره
من گفتم ؟؟ ...... نه من نگفتم که .... خواستم بزنم به جین و بگم من که همچین حرفی نزدم اما با جرقه ای که تو مغزم خورد نظرم عوض شد ....اگه میگفتم تهیونگ نمیومد پس بهتره نگم تا بیاد وگرنه باید دوباره کل حیاط رو دنبالش میدویدم ..... سرمو به معنی تایید تکون دادم که تهیونگ اهسته اهسته به سمت جین اومد و پشتش قایم شد .....جین نیم نگاهی بهش انداخت بعدم از پشتش آوردش بیرون و گفت : بیا گفتم که کاریت نداره
همون لحظه کتابو زدم تو سر تهیونگ و پریدم و دستم انداختم دور گردنش .
تهیونگ : ای ....ای ....ا/ت موهام .... ول کن .....ای
ا/ت : رو جزوه های من اب میریزی اره ؟؟
جین که انگار تازه متوجه شده بود ، سمتم اومد و دستمو گرفت تا از دور گردن تهیونگ باز کنه .
جین : ا/ت کشتیش
دستمو از دور گردن تهیونگ برداشتم و رو به جین با حالت ناراحتی گفتم : ببین جزوه هامو چیکار کرد
جین نفسشو بیرون داد و رو به تهیونگ با حالت معترضی گفت : تهیونگ
تهیونگ سرشو انداخت پایین و پشت گردنشو با دست لمس کرد : ببخشید
۴.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.