پارت ۲۳عشق و نفرت
ا/ت ویو *
برگشتیم به جمع من رفتم یه لباس دیگه بپوشم رفتم تو دستشویی لباسمو عوض کردم وقتی برگشتم دنبال سوجون و بچه ها گشتم وقتی اومدن انگار اوناهم لباسشون رو عوض کرده بودن
کوک.: ا/ت
ا/ت:ها بله
کوک: ملکه ی من ترتیب کاری که گفته بودین رو دادیم امر دیگه ای نیست؟
ا/ت:(خنده) نه میتونی بری
کوک: مچکرم (رفت)
بعد از اینکه جونگکوک رفت رفتم پیش سوجون و بغیه
(پرش زمانی بع چند ساعت بعد)
مهمونا تا نزدیکای صبح موندن وقتی داشتن میرفتن گفتن فردا هم منتظرشون باشیم خب البته ما که منتظر می موندیم، همه مهمونا که رفتن فقط دلم میخواست بخوابم خیلی خوابم میومد همونجا رو مبل افتادم و دراز کشیدم
سوجون: خسته ای
ا/ت: خیلی
سوجون: خب یکم اینجا استراحت کن
ا/ت: باوش
یکم اونجا رو مبل استراحت کردم بعد یه ساعت سوجون منو رسوند خونه جونگکوک درو باز کرد از شدت خستگی نمی تونستم راه برم که کوک منو براید استایل بغل کرد
کوک: سوجون مرسی که رسوندیش، خدافظ
سوجون: خدافظ
کوک منو برد تو اتاق خودش گذاشت رو تخت منم همونجوری خوابم برد(چند ساعت بعد)
کوک: ا/ت عزیزم بیدار شو
ا/ت: چیه؟
کوک: پاشو دو سه ساعت دیگه باید بری
ا/ت: درسته، باشع
رفتم تو اتاقم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم بعدش لباسمو پوشیدم رفتم پایین
کوک: بیا یچیزی بخور
ا/ت: نمی خوام سیرم، کوک میشه منو برسونی
کوک: باشه
رفت لباسشو عوض کرد سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
کوک: ا/ت فکر کنم من امروز نتونم بیام
ا/ت: چی؟ چرا؟
کوک: امروز یه ماموریت داریم و من نمی تونم بیام
ا/ت: اشکالی نداره درک می کنم
کوک: مرسی که درک می کنی
ا/ت: 😊
رسیدیم دیسکو از کوک خدافظی کردم رفتم تو
سوجون: سلام
ا/ت: سلام
بک هیون: سلام
ا/ت: سوآ کجاست
بک هیون : با سویون رفتن بیرون
ا/ت: که اینطور دیگه الان باید بیان
سوجون: اوهوم
(یک ساعت بعد)
داشتم با خواهر سوجون حرف میزدم و نوشیدنی می خوردم
ا/ت: اون دخترا که اذیتت می کردن که دوباره اذیتت نکردن
سوجین: نه به لطف تو ترسیدنو دیگه اذیتم نمی کنن
سوجون: کی خواهر منو اذیت کرده؟ منظورتون چیه؟
ا/ت و سوجین: هیچی، مهم نیست😁
سوجون: اههه، شما دخترا خیلی عجیبین
ا/ت: پسرا عجیب ترن، یه روز ازت متنفره یه روز دیگه عاشقت
سوجون: الان منظورت من که نبود چون من تا حالا عاشق نشدم
ا/ت: نه نگران نباش منظورم تو نبود
(اخرای پارتی)
سوجون ویو*
ا/ت دیروز خیلی کم نوشیدنی خورد اما امروز خیلی مسته زنگ زدم جونگکوک تا بیاد ببردش خونه چون خودم نمی تونستم ببرمش جونگکوک اومد
کوک:تو برو به کارای خودت برس حالا من حواسم بهش هست
سوجون:باشه...
ادامه دارد...
برگشتیم به جمع من رفتم یه لباس دیگه بپوشم رفتم تو دستشویی لباسمو عوض کردم وقتی برگشتم دنبال سوجون و بچه ها گشتم وقتی اومدن انگار اوناهم لباسشون رو عوض کرده بودن
کوک.: ا/ت
ا/ت:ها بله
کوک: ملکه ی من ترتیب کاری که گفته بودین رو دادیم امر دیگه ای نیست؟
ا/ت:(خنده) نه میتونی بری
کوک: مچکرم (رفت)
بعد از اینکه جونگکوک رفت رفتم پیش سوجون و بغیه
(پرش زمانی بع چند ساعت بعد)
مهمونا تا نزدیکای صبح موندن وقتی داشتن میرفتن گفتن فردا هم منتظرشون باشیم خب البته ما که منتظر می موندیم، همه مهمونا که رفتن فقط دلم میخواست بخوابم خیلی خوابم میومد همونجا رو مبل افتادم و دراز کشیدم
سوجون: خسته ای
ا/ت: خیلی
سوجون: خب یکم اینجا استراحت کن
ا/ت: باوش
یکم اونجا رو مبل استراحت کردم بعد یه ساعت سوجون منو رسوند خونه جونگکوک درو باز کرد از شدت خستگی نمی تونستم راه برم که کوک منو براید استایل بغل کرد
کوک: سوجون مرسی که رسوندیش، خدافظ
سوجون: خدافظ
کوک منو برد تو اتاق خودش گذاشت رو تخت منم همونجوری خوابم برد(چند ساعت بعد)
کوک: ا/ت عزیزم بیدار شو
ا/ت: چیه؟
کوک: پاشو دو سه ساعت دیگه باید بری
ا/ت: درسته، باشع
رفتم تو اتاقم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم بعدش لباسمو پوشیدم رفتم پایین
کوک: بیا یچیزی بخور
ا/ت: نمی خوام سیرم، کوک میشه منو برسونی
کوک: باشه
رفت لباسشو عوض کرد سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
کوک: ا/ت فکر کنم من امروز نتونم بیام
ا/ت: چی؟ چرا؟
کوک: امروز یه ماموریت داریم و من نمی تونم بیام
ا/ت: اشکالی نداره درک می کنم
کوک: مرسی که درک می کنی
ا/ت: 😊
رسیدیم دیسکو از کوک خدافظی کردم رفتم تو
سوجون: سلام
ا/ت: سلام
بک هیون: سلام
ا/ت: سوآ کجاست
بک هیون : با سویون رفتن بیرون
ا/ت: که اینطور دیگه الان باید بیان
سوجون: اوهوم
(یک ساعت بعد)
داشتم با خواهر سوجون حرف میزدم و نوشیدنی می خوردم
ا/ت: اون دخترا که اذیتت می کردن که دوباره اذیتت نکردن
سوجین: نه به لطف تو ترسیدنو دیگه اذیتم نمی کنن
سوجون: کی خواهر منو اذیت کرده؟ منظورتون چیه؟
ا/ت و سوجین: هیچی، مهم نیست😁
سوجون: اههه، شما دخترا خیلی عجیبین
ا/ت: پسرا عجیب ترن، یه روز ازت متنفره یه روز دیگه عاشقت
سوجون: الان منظورت من که نبود چون من تا حالا عاشق نشدم
ا/ت: نه نگران نباش منظورم تو نبود
(اخرای پارتی)
سوجون ویو*
ا/ت دیروز خیلی کم نوشیدنی خورد اما امروز خیلی مسته زنگ زدم جونگکوک تا بیاد ببردش خونه چون خودم نمی تونستم ببرمش جونگکوک اومد
کوک:تو برو به کارای خودت برس حالا من حواسم بهش هست
سوجون:باشه...
ادامه دارد...
۲۸.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.