P24
ویو هانا
نفس کم آوردیم جدا شدیم جونگکوک رفت سمت گردنم
-اوممم بوی بچه میدی عسل
+جونگکوک بس کن
-نمیتونم،ازم اینو نخواه
+میخوای چیکار کنی؟
-هیچی،تا تو اجازه ندی کاری نمیکنم
+م..ممنونم
-خواهش میکنم
پا شدم روی تخت نشستم دورو برم و قشنگ نگاه کردم یه اتاق بود با تم طوسی رنگ خیلی شیک بود
+اتاقت چه خوبه
-ازین به بعد اتاقمونه
+اتاقمون؟
-اره
یهو در اتاق زده شد
-این دیگه کیه؟
&منم ارباب میتونم بیام تو؟
-بیا ببینم چی میگی
خدمتکار وارد شد یه سگم اومد داخل،سگ تا جونگکوکو دید پرید روی تخت تو بغلش(سگ از ما خوشبخت تره)
&بم تازگیا خیلی بی قراری میکرد آوردمش پیشه خودتون
-خوب کاری کردی میتونی بری
&بله،راستی ارباب داشت یادم میرفت خانم کیم گفتن بیاین شام
-باشه
و بعد رفت
جونگکوک که مامانش مرده خانم کیم کیه؟
-این بمه سگم
+وحشیه؟من از سگهای وحشی میترسم
-نه نیست
بم تا منو دید حمله ور شد سمتم
+(جیغغغ)
یهو دیدم داره لیسم میزنه
-(خنده)
+برو اونور(خنده)فکر کنم ازم خوشش اومده
-چی؟بم بیا اینجا(عصبی)
+اخییی بم تو منو دوست داری؟
کوک عصبی شده بود از حرصش بمو بغل کردم
سرشو بوسیدم
+قربونت برم پسر خودمییی
-بم بیا اینجااا همین الان
یهو بم خودشو بر عکس انداخت رو تخت انگار دلش میخواست نازش کنم
منم نازش کردم
+شوبوسمونگولیییهه کی ای تووو
-اوفف آروم باشش
+واییی کوک چه سگ نازی داری
-بس کن باید بریم شام بخوریم
+باورم نمیشه
-چیو؟
+اینکه به یه سگ حسودی کردی
-حسودی نکردم، خوشم نیومده
+باور نکردنیه
-میخوای باورت بدم
+آره
این چی بود گفتم واییی
یهو اومد منو محکم خوابوندم رو تخت و لبامو اثیر لباش کرد
داشت قشنگ گاز میگرفت اشکام پشت سر هم جاری میشدن
+(اشک،درد)
دیگه خونو تو دهنم حس میکردم
با تمام توانم حولش دادم که جدا شد
-اخخخ
+آشغال میخوای منو بکششییی
-چی؟
تا قیافمو دید رنگش پرید
-عسلم ببخشید من نفهمیدم یه لحظه چیشد...
قشنگ پشیمونیرو توی صورتش میدیدم
+خفه شوووو
پتو رو کشیدم روی سرم
+برو گمشو فقط از جلو چشمام
ویو کوک
خدا لعنتم کنه چرا با لبای فرشتم این کارو کردم تازه داشت باهام خوب میشد آخه چرا نتونستم جلوی خودمو بگیرم آخ جونگکوک آخ
همون بهتر هیچکس باهات ارتباط نگیره بدرد ارتباط نمیخوری همرو از خودت میرنجونی
از اتاق خارج شدم رفتم طبقه پایین که دیدم دارن شام میخورن
جین:بیا دیگه جونگکوک
خانم کیم:پسرم چقدر دیر کردی،ولی هنوزم دیر نشده غذا هنوز گرمه
-نه خاله من باید برم بیرون کار دارم
خانم کیم:شکم گشنه کجا میخوای بری؟
-مرسی خاله اسرار نکن
#پسرم نمیخوای راجب خانم پارک صحبت کنیم؟
-نه فعلا،من رفتم،راستی کسی حق ندارد تو اتاقم بره خب؟
جین:باشه بابا فهمیدیم عاشق شدی
-هه،ببند
#چی؟جونگکوک جین چی میگه؟
نفس کم آوردیم جدا شدیم جونگکوک رفت سمت گردنم
-اوممم بوی بچه میدی عسل
+جونگکوک بس کن
-نمیتونم،ازم اینو نخواه
+میخوای چیکار کنی؟
-هیچی،تا تو اجازه ندی کاری نمیکنم
+م..ممنونم
-خواهش میکنم
پا شدم روی تخت نشستم دورو برم و قشنگ نگاه کردم یه اتاق بود با تم طوسی رنگ خیلی شیک بود
+اتاقت چه خوبه
-ازین به بعد اتاقمونه
+اتاقمون؟
-اره
یهو در اتاق زده شد
-این دیگه کیه؟
&منم ارباب میتونم بیام تو؟
-بیا ببینم چی میگی
خدمتکار وارد شد یه سگم اومد داخل،سگ تا جونگکوکو دید پرید روی تخت تو بغلش(سگ از ما خوشبخت تره)
&بم تازگیا خیلی بی قراری میکرد آوردمش پیشه خودتون
-خوب کاری کردی میتونی بری
&بله،راستی ارباب داشت یادم میرفت خانم کیم گفتن بیاین شام
-باشه
و بعد رفت
جونگکوک که مامانش مرده خانم کیم کیه؟
-این بمه سگم
+وحشیه؟من از سگهای وحشی میترسم
-نه نیست
بم تا منو دید حمله ور شد سمتم
+(جیغغغ)
یهو دیدم داره لیسم میزنه
-(خنده)
+برو اونور(خنده)فکر کنم ازم خوشش اومده
-چی؟بم بیا اینجا(عصبی)
+اخییی بم تو منو دوست داری؟
کوک عصبی شده بود از حرصش بمو بغل کردم
سرشو بوسیدم
+قربونت برم پسر خودمییی
-بم بیا اینجااا همین الان
یهو بم خودشو بر عکس انداخت رو تخت انگار دلش میخواست نازش کنم
منم نازش کردم
+شوبوسمونگولیییهه کی ای تووو
-اوفف آروم باشش
+واییی کوک چه سگ نازی داری
-بس کن باید بریم شام بخوریم
+باورم نمیشه
-چیو؟
+اینکه به یه سگ حسودی کردی
-حسودی نکردم، خوشم نیومده
+باور نکردنیه
-میخوای باورت بدم
+آره
این چی بود گفتم واییی
یهو اومد منو محکم خوابوندم رو تخت و لبامو اثیر لباش کرد
داشت قشنگ گاز میگرفت اشکام پشت سر هم جاری میشدن
+(اشک،درد)
دیگه خونو تو دهنم حس میکردم
با تمام توانم حولش دادم که جدا شد
-اخخخ
+آشغال میخوای منو بکششییی
-چی؟
تا قیافمو دید رنگش پرید
-عسلم ببخشید من نفهمیدم یه لحظه چیشد...
قشنگ پشیمونیرو توی صورتش میدیدم
+خفه شوووو
پتو رو کشیدم روی سرم
+برو گمشو فقط از جلو چشمام
ویو کوک
خدا لعنتم کنه چرا با لبای فرشتم این کارو کردم تازه داشت باهام خوب میشد آخه چرا نتونستم جلوی خودمو بگیرم آخ جونگکوک آخ
همون بهتر هیچکس باهات ارتباط نگیره بدرد ارتباط نمیخوری همرو از خودت میرنجونی
از اتاق خارج شدم رفتم طبقه پایین که دیدم دارن شام میخورن
جین:بیا دیگه جونگکوک
خانم کیم:پسرم چقدر دیر کردی،ولی هنوزم دیر نشده غذا هنوز گرمه
-نه خاله من باید برم بیرون کار دارم
خانم کیم:شکم گشنه کجا میخوای بری؟
-مرسی خاله اسرار نکن
#پسرم نمیخوای راجب خانم پارک صحبت کنیم؟
-نه فعلا،من رفتم،راستی کسی حق ندارد تو اتاقم بره خب؟
جین:باشه بابا فهمیدیم عاشق شدی
-هه،ببند
#چی؟جونگکوک جین چی میگه؟
۶۴۰
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.