عشق هیولا 💗قسمت 7
دید شدو:هر جایی رو نگاه میکردم، بازم نمی تونستم امی رو ببینم. که یهو بلند گفتم:امی!!!!!!!!😰
بعد یهو یک تیکه از لباس امی رو روی یک بوته خار دار دیدم،فهمیدم امی از اون راه رفته. اون راه رو ادامه دادم و بالاخره ،امی رو دیدم که لبه پرت گاه ایستاده گفتم:امی وایسا!!!!😟
امی:چی!جلو نیا،برا چی اومدی اینجا؟
شدو:من نمی خوام تو رو دوباره ازدست بدم.😥
امی:ولی دادی،تو منو ول کردی.😭یک لحظه به خودم اومدم دیدم .لبه پرت گاه خورد شد و من داشتم می یوفتادم.ها....شدو!
شدو:امی!!!!
امی:ها ،شدو...چ..چرا نجاتم داری میدی؟😢تو که منو نمی خواستی پس چیشد؟
شدو:نه امی،چون دوست داشتم اون کارو کردم. میدونم گفتم ولت نمیکنم، میدونم زدم زیر قولم، ولی امی من دوست دارم 😥
سونیک:شدو ،دستمو بگیر.
دید سونیک:اون دو تارو آوردم بالا و دیدم امی تو بغل شدو بود.
امی:شدو،لطفا دیگه ولم نکن ،من بدون تو نمیتونم زندگی کنم 😢😳
شدو:باشه،دیگه ولت نمیکنم، ها!🙂بخواب امی😌
سونیک:🙂
فردای آن روز
امی:ها!شدو،من اینجا تو قلعه تو چیکار میکنم؟
شدو: امی ،دیروز بهت قول دادم که دیگه ولت نکنم ،امی آیا با من ازدواج میکنی؟
امی:ها.....😳بله..
و اونا تا عبد باهم موندن 💗
پایان
بعد یهو یک تیکه از لباس امی رو روی یک بوته خار دار دیدم،فهمیدم امی از اون راه رفته. اون راه رو ادامه دادم و بالاخره ،امی رو دیدم که لبه پرت گاه ایستاده گفتم:امی وایسا!!!!😟
امی:چی!جلو نیا،برا چی اومدی اینجا؟
شدو:من نمی خوام تو رو دوباره ازدست بدم.😥
امی:ولی دادی،تو منو ول کردی.😭یک لحظه به خودم اومدم دیدم .لبه پرت گاه خورد شد و من داشتم می یوفتادم.ها....شدو!
شدو:امی!!!!
امی:ها ،شدو...چ..چرا نجاتم داری میدی؟😢تو که منو نمی خواستی پس چیشد؟
شدو:نه امی،چون دوست داشتم اون کارو کردم. میدونم گفتم ولت نمیکنم، میدونم زدم زیر قولم، ولی امی من دوست دارم 😥
سونیک:شدو ،دستمو بگیر.
دید سونیک:اون دو تارو آوردم بالا و دیدم امی تو بغل شدو بود.
امی:شدو،لطفا دیگه ولم نکن ،من بدون تو نمیتونم زندگی کنم 😢😳
شدو:باشه،دیگه ولت نمیکنم، ها!🙂بخواب امی😌
سونیک:🙂
فردای آن روز
امی:ها!شدو،من اینجا تو قلعه تو چیکار میکنم؟
شدو: امی ،دیروز بهت قول دادم که دیگه ولت نکنم ،امی آیا با من ازدواج میکنی؟
امی:ها.....😳بله..
و اونا تا عبد باهم موندن 💗
پایان
- ۱.۷k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط