وقتی قاتل زنش شدی...
وقتی قاتل زنش شدی...
پارت سیزده
ویو ا.ت
رفتم سمت اتاق نامجون در زدم که ...
نامجون در رو باز کرد
_هاا؟!
+میشه بیام تو
_بیا
رفتم داخل اتاق نامجون اولین بار بود اتاقش رو میدیدم
_اگر دیدنت تمام شد کارت رو بگو
+آها این برگه ها رو برام امضا میکنی ؟!
_نه
+خواهش میکنم امضا کن و پایینش هم متنی که من میگم رو بنویس
_چرا نمیری پیش هیونجین تو که بهش بیشتر از من اعتماد داری شاید من...
حرفش تمام نشده بود که گفتم
+واایی چقدر حرف میزنی نامجون بنویس بریم دیگه گشنمه
_چ،چی؟!
ویو نامجون
از این حاظر جوابیش تو دلم یک تک خنده ای کردم
_هوفف بده ببینم پرو
+خودتی(زیر لب)
_:/
ویو ا.ت همه حرف های که گفتم رو تو برگه نوشت و امضا کرد رفتیم پایین غذا بخوریم رامیون درست کرده و از اونجایی که دستم شکسته بود هر چی برمی داشتم از چاسپینگ می افتاد
ویو نامجون
احمق رو نگاه نمیتونه غذا برداره
بلند شدم و رفتم کنارش نشستم و چاسپینگ رو از دستش گرفتم و خودم غذا رو تو دهنش گذاشتم
ویو ا.ت
از کاری که نامجون کرد تعجب کردم ولی اونقدر گشنم بود که اهمیت ندادم
+اون گوشت هم بده
_ چشم ارباب
+(خنده) _(خنده)
بعد از غذا بلند شدم و ظرف ها رو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی رفتم بالا که با صدای نامجون به خودم اومدم
_ا.ت
+بله
_از این به بعد تو اتاق کنار اتاق من میخوابی
+چیی ؟!واقعا ؟! خوبه
_برو دیگه فقط چون دستت شکسته این اتاق رو بهت میدم
+باشه
ویو نامجون
از امروز حس عجیبی به ا.ت دارم وایی خدا دیوانه شدم از دست ا.ت رو تخت دراز کشیده بودم که یکدفعه ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
پارت سیزده
ویو ا.ت
رفتم سمت اتاق نامجون در زدم که ...
نامجون در رو باز کرد
_هاا؟!
+میشه بیام تو
_بیا
رفتم داخل اتاق نامجون اولین بار بود اتاقش رو میدیدم
_اگر دیدنت تمام شد کارت رو بگو
+آها این برگه ها رو برام امضا میکنی ؟!
_نه
+خواهش میکنم امضا کن و پایینش هم متنی که من میگم رو بنویس
_چرا نمیری پیش هیونجین تو که بهش بیشتر از من اعتماد داری شاید من...
حرفش تمام نشده بود که گفتم
+واایی چقدر حرف میزنی نامجون بنویس بریم دیگه گشنمه
_چ،چی؟!
ویو نامجون
از این حاظر جوابیش تو دلم یک تک خنده ای کردم
_هوفف بده ببینم پرو
+خودتی(زیر لب)
_:/
ویو ا.ت همه حرف های که گفتم رو تو برگه نوشت و امضا کرد رفتیم پایین غذا بخوریم رامیون درست کرده و از اونجایی که دستم شکسته بود هر چی برمی داشتم از چاسپینگ می افتاد
ویو نامجون
احمق رو نگاه نمیتونه غذا برداره
بلند شدم و رفتم کنارش نشستم و چاسپینگ رو از دستش گرفتم و خودم غذا رو تو دهنش گذاشتم
ویو ا.ت
از کاری که نامجون کرد تعجب کردم ولی اونقدر گشنم بود که اهمیت ندادم
+اون گوشت هم بده
_ چشم ارباب
+(خنده) _(خنده)
بعد از غذا بلند شدم و ظرف ها رو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی رفتم بالا که با صدای نامجون به خودم اومدم
_ا.ت
+بله
_از این به بعد تو اتاق کنار اتاق من میخوابی
+چیی ؟!واقعا ؟! خوبه
_برو دیگه فقط چون دستت شکسته این اتاق رو بهت میدم
+باشه
ویو نامجون
از امروز حس عجیبی به ا.ت دارم وایی خدا دیوانه شدم از دست ا.ت رو تخت دراز کشیده بودم که یکدفعه ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۹.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.