پارت341
#پارت341
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
دستشو تو موهام فرو کرد و سرمو از تو گودی گردنش برداشتم با لحن خماری گفتم :
مهسا نترس کاری نمیکنم که به ضررمون باشه !
تو چشماش ترس بود وای خدا من چیکار کردم ! من نباید میترسوندمش از روش بلند شدم
کلافه دستی تو موهام کشیدم بدون اینکه تو چشمام نگاه کنم گفتم :
ببخش اگه اذیتت کردم !
سرجاش نشست و سرشو پایین انداخت : اذیت نشدم ... فقط نمیخواستم کار اشتباهی انجام بدیم
لبخندی زدم و رفتم کنارش نشستم دست راستمو دور شونه ش حلقه کردم و گفتم : من هیچ وقت به ضرر تو کاری انجام نمیدم !
لبخندی زد و گفت : میدونم ...
گونه شو بوسیدم : به زودی همه اینا رو جبرلن میکنم بیینم جرعت دارد از دستم فرار کنی یا نه !
شوکه زده گفت : منظورت چیه ؟!
چشمکی زدم : بعدا میفهمی !
پاهاشو زمین کوبید : اه ارش بگو دیگه !
چشمامو ریز کردم :به جان مهسا راه نداره ...
لباشو داد جلو که بازم دلم ضعف رفت واسه لباش سرمو جلو بردم که لباشو ببوسم
#پارت342
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
سرمو جلو بردم که لباشو ببوسم سرشو عقب برد با اخم گفتم : خب نمیذاری کار اصل کاری رو کنیم لاقل بذار اینو بخوریم !
شیطون خندید و گفت : نوچ زیادیت میشه !
دستمو دور کمرش حلقه کردم سمتش خم شدم خواستم لباشو شکار کنم که بازم سرشو عقب برد
من هی میرفتم جلو اون هی عقب که از اخر هر دو رو کاناپه ولو شدیم خنده شیطانی کردم
و گفتم : جوون گیرم افتادی !
تقلا میکرد که از دستم در بره ولی مگه میتونست وفتی دید که فایده ایی نداره حرصی گفت :
اه ارش ولم کن !
آرش : به جان تو نمیشه !
مهسا : برو کنار اصلا من با تو قهرم
آرش : ااا عشقم قهر نباش ، بیینم اگه قهری پس چرا شروع کردی به همراهی کردنم !
متعجب بهم نگاه کرد و بعد که فهمید همه چی ضد خودشه جیغی کشید
بلند زدم زیر خنده و سرمو جلو بردم بدون اینکه جوابی بهش بدم لبامو گذاشتم رو لباش و این دفعه وحشیانه تر از قبل شروع کردم بوسیدن
وقتی دید چاره ایی نداره اونم شروع کرد به خوردن لبام ، ایی که چقدر لذت بخش بود ... دلم میخواست تمام و کامل ماله من باشه.
#پارت343
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
وقتی دید چاره ایی اونم شروع کرد به خوردن لبام ... ایی که چقدر لذت بخش بود ، دلم میخواست تمام و کمال ماله من باشه
ولی حیف که اجازه پیشروی نداشتم ! مجبورم تحمل کنم ... با گازی که از لباش گرفتم اخمی کرد سرمو عقب بردم
تو گلو خندیدم که عصبی گفت : وحشی گاز نگیر! گازی که هفته پیش گرفتی هنوز جاش مونده !
نگاهی به لباش انداختم : کو هیچی که نیست !
حرصی گفت : خب خوب شده !
زدم زیر خنده، با خنده گفتم : باشه تو راست میگی اگه منو ببخشی قول میدم دیگه گازت نگیرم !
ایشی کرد و با لج بازی گفت : باید فکر کنم
دستمو رو شکمش گذاشتم که یکه ایی خورد با خنده گفتم : نترس !
مهسا : نترسیدم !
دستمو رو شکمش تکون دادم ! اب دهنشو پر صدا قورت دادم مهسا مثله بقیه دخترا نیست که خودشو زود وا بده !
هه بقیه دوست دخترام با یه بوسه هم خامم میشدند ! ولی این نه !
با صدای باز شدن در شوکه زده از رو مهسا بلند شدم مهسا هم تند سرجاش نشست
متعجب نگاهمو به شخصی دوختم که عصبی داشت به ما نگاه میکرد ! اخمامو تو هم کشیدم عصبی گفتم :
تو اینجا چیکار میکنی ؟!
پوزخندی زد و نگاهی به مهسا انداخت و بعد نگاهمو دوخت به من.
پوزخند رو لباش پر رنگ تر شد ! دستی به لباسم کشیدم و اروم بهش نزدیک
دقیق روبه روش وایستادم و زل زدم تو چشماش مثله خودش پوزخندی زدم و...#پارت344
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
دقیق رو به روش وایستادم و زل زدم تو چشماش مثله خودش پوزخندی زدم و گفتم :
به چه حقی بدون اجازه وارد اتاق شدی ؟!
حق به جانب گفت : به همون حقی که تو دختر خاله منو زیر خواب خودت کردی
با شنیدن این حرف اخم یزرگی نشست تو پیشونیم دندون قروچه ایی کردم خواستم حرف بزنم که زودتر از
من گفت : چیه مگه دروغ میگم ؟ میخوای از مهسا هم سو استفاده کنی !
حرصم گرفته بود دستمو محکم مشت کردم که نزنم تو دهنش ولی خب پروتر از این حرفا بود نتونستم تحمل کنم و دستمو بالا اوردم
مشتمو محکم کوبیدم تو دهنش نتونسن تعادلشو حفظ کنه و خورد زمین ! عصبی گفتم :
حسام درست حرف بزن ، حرف دهنتو بفهم من از هر کس سو استفاده کنم از مهسا نمیکنم مطمئن باش !!
دستی به گوشه لبش کشید و خواست حرق بزنه که صدای عصبی مهسا به گوش رسید:
چی میخوای از جون من حسام ؟ تو چیکار به رابطه من و آرش داری هااا ؟ بس دیگه خسته م کردی وارد هر رابطه ایی میشم
یه جوری بهم میریزیش !
حسام : هه نمیذارم وارد هیچ رابطه ایی شی
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
دستشو تو موهام فرو کرد و سرمو از تو گودی گردنش برداشتم با لحن خماری گفتم :
مهسا نترس کاری نمیکنم که به ضررمون باشه !
تو چشماش ترس بود وای خدا من چیکار کردم ! من نباید میترسوندمش از روش بلند شدم
کلافه دستی تو موهام کشیدم بدون اینکه تو چشمام نگاه کنم گفتم :
ببخش اگه اذیتت کردم !
سرجاش نشست و سرشو پایین انداخت : اذیت نشدم ... فقط نمیخواستم کار اشتباهی انجام بدیم
لبخندی زدم و رفتم کنارش نشستم دست راستمو دور شونه ش حلقه کردم و گفتم : من هیچ وقت به ضرر تو کاری انجام نمیدم !
لبخندی زد و گفت : میدونم ...
گونه شو بوسیدم : به زودی همه اینا رو جبرلن میکنم بیینم جرعت دارد از دستم فرار کنی یا نه !
شوکه زده گفت : منظورت چیه ؟!
چشمکی زدم : بعدا میفهمی !
پاهاشو زمین کوبید : اه ارش بگو دیگه !
چشمامو ریز کردم :به جان مهسا راه نداره ...
لباشو داد جلو که بازم دلم ضعف رفت واسه لباش سرمو جلو بردم که لباشو ببوسم
#پارت342
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
سرمو جلو بردم که لباشو ببوسم سرشو عقب برد با اخم گفتم : خب نمیذاری کار اصل کاری رو کنیم لاقل بذار اینو بخوریم !
شیطون خندید و گفت : نوچ زیادیت میشه !
دستمو دور کمرش حلقه کردم سمتش خم شدم خواستم لباشو شکار کنم که بازم سرشو عقب برد
من هی میرفتم جلو اون هی عقب که از اخر هر دو رو کاناپه ولو شدیم خنده شیطانی کردم
و گفتم : جوون گیرم افتادی !
تقلا میکرد که از دستم در بره ولی مگه میتونست وفتی دید که فایده ایی نداره حرصی گفت :
اه ارش ولم کن !
آرش : به جان تو نمیشه !
مهسا : برو کنار اصلا من با تو قهرم
آرش : ااا عشقم قهر نباش ، بیینم اگه قهری پس چرا شروع کردی به همراهی کردنم !
متعجب بهم نگاه کرد و بعد که فهمید همه چی ضد خودشه جیغی کشید
بلند زدم زیر خنده و سرمو جلو بردم بدون اینکه جوابی بهش بدم لبامو گذاشتم رو لباش و این دفعه وحشیانه تر از قبل شروع کردم بوسیدن
وقتی دید چاره ایی نداره اونم شروع کرد به خوردن لبام ، ایی که چقدر لذت بخش بود ... دلم میخواست تمام و کامل ماله من باشه.
#پارت343
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
وقتی دید چاره ایی اونم شروع کرد به خوردن لبام ... ایی که چقدر لذت بخش بود ، دلم میخواست تمام و کمال ماله من باشه
ولی حیف که اجازه پیشروی نداشتم ! مجبورم تحمل کنم ... با گازی که از لباش گرفتم اخمی کرد سرمو عقب بردم
تو گلو خندیدم که عصبی گفت : وحشی گاز نگیر! گازی که هفته پیش گرفتی هنوز جاش مونده !
نگاهی به لباش انداختم : کو هیچی که نیست !
حرصی گفت : خب خوب شده !
زدم زیر خنده، با خنده گفتم : باشه تو راست میگی اگه منو ببخشی قول میدم دیگه گازت نگیرم !
ایشی کرد و با لج بازی گفت : باید فکر کنم
دستمو رو شکمش گذاشتم که یکه ایی خورد با خنده گفتم : نترس !
مهسا : نترسیدم !
دستمو رو شکمش تکون دادم ! اب دهنشو پر صدا قورت دادم مهسا مثله بقیه دخترا نیست که خودشو زود وا بده !
هه بقیه دوست دخترام با یه بوسه هم خامم میشدند ! ولی این نه !
با صدای باز شدن در شوکه زده از رو مهسا بلند شدم مهسا هم تند سرجاش نشست
متعجب نگاهمو به شخصی دوختم که عصبی داشت به ما نگاه میکرد ! اخمامو تو هم کشیدم عصبی گفتم :
تو اینجا چیکار میکنی ؟!
پوزخندی زد و نگاهی به مهسا انداخت و بعد نگاهمو دوخت به من.
پوزخند رو لباش پر رنگ تر شد ! دستی به لباسم کشیدم و اروم بهش نزدیک
دقیق روبه روش وایستادم و زل زدم تو چشماش مثله خودش پوزخندی زدم و...#پارت344
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
دقیق رو به روش وایستادم و زل زدم تو چشماش مثله خودش پوزخندی زدم و گفتم :
به چه حقی بدون اجازه وارد اتاق شدی ؟!
حق به جانب گفت : به همون حقی که تو دختر خاله منو زیر خواب خودت کردی
با شنیدن این حرف اخم یزرگی نشست تو پیشونیم دندون قروچه ایی کردم خواستم حرف بزنم که زودتر از
من گفت : چیه مگه دروغ میگم ؟ میخوای از مهسا هم سو استفاده کنی !
حرصم گرفته بود دستمو محکم مشت کردم که نزنم تو دهنش ولی خب پروتر از این حرفا بود نتونستم تحمل کنم و دستمو بالا اوردم
مشتمو محکم کوبیدم تو دهنش نتونسن تعادلشو حفظ کنه و خورد زمین ! عصبی گفتم :
حسام درست حرف بزن ، حرف دهنتو بفهم من از هر کس سو استفاده کنم از مهسا نمیکنم مطمئن باش !!
دستی به گوشه لبش کشید و خواست حرق بزنه که صدای عصبی مهسا به گوش رسید:
چی میخوای از جون من حسام ؟ تو چیکار به رابطه من و آرش داری هااا ؟ بس دیگه خسته م کردی وارد هر رابطه ایی میشم
یه جوری بهم میریزیش !
حسام : هه نمیذارم وارد هیچ رابطه ایی شی
۲۹.۴k
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.