🥀فصل دوم پارت 32🥀
🥀فصل دوم پارت 32🥀
صبح با نوره خورشید بیدار شدم جیمین رویه تخت نبود احی کشیدم و رفتم دستشو دستو صورتمو شستم و لباسامو عوض پوشیدم
اسلاید 2 لباسه ات
سره میز صبحونه نشسته بودیم جیمین نبود انگار امروز زود رفته بود
جیمین : سلام من برگشتم
م/ج : مگه تو نرفته بودی
جیمین : اره رفته بودم بیرون برایه همسرم یه چیزی بیارم که بخوره
یه کیسه دستش بود رویه میر گذاشت و از توش نوتلا رو بیرون آورد جلویه ات گذاشت
ات : این دیگه چیه
نمیخواهم بخورم
هانا : خوب نخور
ات : ما با فضولا حرف نمیزنیم
از سره میز بلند شدم و بدونه حرفه دیگی رفتم اوتاقم رویه تخت نشستم آخه من چیکار کنم فقد جیمین رو داشتم تویه این خونه که بخاطرش زندگی میکردم خیلی خستم با باز شدنه در از افکار اومدم بیرون
جیمین : چرا نوتلایی که برات آوردم رو نخودی
ات : من میخواهم برم خونه مادرم
جیمین اخم کرد و اومد سمتم
جیمین : چرا اونوقت
ات : اصلا خوب نیستم میخواهم برم خونه مادرم تا حالو هوام عوض بشه
جیمین همینجوری که اخم کرده بود گفت
جیمین: باشه برو آماده شو برسونمت
انقدر خوشحال شد که زود از رویه تخت بلند شد و رفت سمته کمد لباس
اسلاید 3 لباسه ات
جیمین رویه تخت نشسته بود به ات نگاه میکرد که در حاله آرایش کردن، خودش بود یه رژ قرمز برداشت
جیمین : ناسلامتی میری خونه مادرت چرا آنقدر آرایش میکنی بعدشم نمیتونی رژ قرمز روزا استفاده کنی
ات اخم کرد و با عصبانیت گفت
ات : به تو ربطی نداره که آرایش میزنم یا نه بعدشم من از قرمز میزنم
کیفم رو برداشتم و پالتوم رو پوشیدم
ات : من آماده بریم
جیمین از رویه تخت بلند شد و یه دستمال برداشت به سمتش قدم برداشت همینجوری میومد سمتش که خورد به دیوار جیمین یه دستشو گذاشت رویه دیوار و صورتشو بهش نزدیک کرد میخواست لباشو ببوسه که ات صورتشو به سمته دیگی چرخوند
ات : جیمین برو عقب
جیمین : اول باید رژ تو پاک کنم
ات : خودم میکنم برو اون ور
جیمین دستمالی که دستش بود رو گذاشت تویه لبایه ات و رژ لب ات رو پاک کرد
جیمین : خوب الان میتونیم بریم
ات : پسره عوضی
ادامه دارد
صبح با نوره خورشید بیدار شدم جیمین رویه تخت نبود احی کشیدم و رفتم دستشو دستو صورتمو شستم و لباسامو عوض پوشیدم
اسلاید 2 لباسه ات
سره میز صبحونه نشسته بودیم جیمین نبود انگار امروز زود رفته بود
جیمین : سلام من برگشتم
م/ج : مگه تو نرفته بودی
جیمین : اره رفته بودم بیرون برایه همسرم یه چیزی بیارم که بخوره
یه کیسه دستش بود رویه میر گذاشت و از توش نوتلا رو بیرون آورد جلویه ات گذاشت
ات : این دیگه چیه
نمیخواهم بخورم
هانا : خوب نخور
ات : ما با فضولا حرف نمیزنیم
از سره میز بلند شدم و بدونه حرفه دیگی رفتم اوتاقم رویه تخت نشستم آخه من چیکار کنم فقد جیمین رو داشتم تویه این خونه که بخاطرش زندگی میکردم خیلی خستم با باز شدنه در از افکار اومدم بیرون
جیمین : چرا نوتلایی که برات آوردم رو نخودی
ات : من میخواهم برم خونه مادرم
جیمین اخم کرد و اومد سمتم
جیمین : چرا اونوقت
ات : اصلا خوب نیستم میخواهم برم خونه مادرم تا حالو هوام عوض بشه
جیمین همینجوری که اخم کرده بود گفت
جیمین: باشه برو آماده شو برسونمت
انقدر خوشحال شد که زود از رویه تخت بلند شد و رفت سمته کمد لباس
اسلاید 3 لباسه ات
جیمین رویه تخت نشسته بود به ات نگاه میکرد که در حاله آرایش کردن، خودش بود یه رژ قرمز برداشت
جیمین : ناسلامتی میری خونه مادرت چرا آنقدر آرایش میکنی بعدشم نمیتونی رژ قرمز روزا استفاده کنی
ات اخم کرد و با عصبانیت گفت
ات : به تو ربطی نداره که آرایش میزنم یا نه بعدشم من از قرمز میزنم
کیفم رو برداشتم و پالتوم رو پوشیدم
ات : من آماده بریم
جیمین از رویه تخت بلند شد و یه دستمال برداشت به سمتش قدم برداشت همینجوری میومد سمتش که خورد به دیوار جیمین یه دستشو گذاشت رویه دیوار و صورتشو بهش نزدیک کرد میخواست لباشو ببوسه که ات صورتشو به سمته دیگی چرخوند
ات : جیمین برو عقب
جیمین : اول باید رژ تو پاک کنم
ات : خودم میکنم برو اون ور
جیمین دستمالی که دستش بود رو گذاشت تویه لبایه ات و رژ لب ات رو پاک کرد
جیمین : خوب الان میتونیم بریم
ات : پسره عوضی
ادامه دارد
۵.۳k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.