🥀فصل دوم پارت 30🥀
🥀فصل دوم پارت 30🥀
شب ساعت 9
جیمین با خسته گی وارده اوتاقش شد به ات نگاه کرد که با خوابه شیرینی فرو رفته بود رویه تخت کنارش دراز کشید دستشو نوازش بار رویه گونه ات گذاشت که ات بعد از یکمی تکون خوردم بیدار شد و به جیمین نگاه کردم
جیمین : بیدار شدی شیرینیه من
ات شوکه شد بود و زود رویه تخت نشست
ات : ازم دور شو
جیمین : ات میشه حرف بزنیم
ات : نه من حرفی ندارم باهات بزنم
میخواست بلند بشه که جیمین مچ دستش رو گرفت
جیمین: لطفا گوش بده
با تقه در به نگاه کردیم
خدمتکار : آقا خانم بزرگ گفتن بیایین شام
جیمین : باشه
ات : ولم کن
جیمین : ای بیافتم بای حرف بزنیم
ات : منم گفت نمیخواهم حرف بزنم تو دیگه چجور آدمی هستی فکردی نفهمیدم رفتی تحقیق کردی و فهمیدی که راست میگم الان هم اومده میگی باید حرف بزنیم راجبه چی
جیمین : ات اول گوش بده ببین من چی میگم
ات: خیره سرم چی میخواهی بگی ایی منو ببخشید ایی معذرت میخواهم و از این حرفا منم ادمم خسته نمیشم از این کارایه شما
جیمین : ببخشید واقعا معذرت میخوام
جیمین میخواست حرف بزنه که ات مانه حرف زدنش شد
ات : کافیه جیمین اگه میخواهی ببخشمت بهم زمان بده دست از سرم بردار باشه
جیمین با ناراحتی پایین رو نگاه کرد و گفت
جیمین : نمیتونم دست رو دست بزارم
ات : من با تمام وجودم دوست داشتم همون شب اول بهت نگفتم که مطمئنی خودت گفتی من پشیمون نمیشم پس چرا گفتی که بچه ماله تو نیست
جیمین نگاهش زمین برداشت و به من دوخت
جیمین : خودتو بزار جای من چجوری رفتار میکردی بگو دیگه
ات : من به تو اعتماد دارم خوبشم دارم اگه همین الان یه زن با یه بچه بیاد بگه این بچه ماله جیمینه من باور نمیکنم میگم دروغه
ادامه دارد
شب ساعت 9
جیمین با خسته گی وارده اوتاقش شد به ات نگاه کرد که با خوابه شیرینی فرو رفته بود رویه تخت کنارش دراز کشید دستشو نوازش بار رویه گونه ات گذاشت که ات بعد از یکمی تکون خوردم بیدار شد و به جیمین نگاه کردم
جیمین : بیدار شدی شیرینیه من
ات شوکه شد بود و زود رویه تخت نشست
ات : ازم دور شو
جیمین : ات میشه حرف بزنیم
ات : نه من حرفی ندارم باهات بزنم
میخواست بلند بشه که جیمین مچ دستش رو گرفت
جیمین: لطفا گوش بده
با تقه در به نگاه کردیم
خدمتکار : آقا خانم بزرگ گفتن بیایین شام
جیمین : باشه
ات : ولم کن
جیمین : ای بیافتم بای حرف بزنیم
ات : منم گفت نمیخواهم حرف بزنم تو دیگه چجور آدمی هستی فکردی نفهمیدم رفتی تحقیق کردی و فهمیدی که راست میگم الان هم اومده میگی باید حرف بزنیم راجبه چی
جیمین : ات اول گوش بده ببین من چی میگم
ات: خیره سرم چی میخواهی بگی ایی منو ببخشید ایی معذرت میخواهم و از این حرفا منم ادمم خسته نمیشم از این کارایه شما
جیمین : ببخشید واقعا معذرت میخوام
جیمین میخواست حرف بزنه که ات مانه حرف زدنش شد
ات : کافیه جیمین اگه میخواهی ببخشمت بهم زمان بده دست از سرم بردار باشه
جیمین با ناراحتی پایین رو نگاه کرد و گفت
جیمین : نمیتونم دست رو دست بزارم
ات : من با تمام وجودم دوست داشتم همون شب اول بهت نگفتم که مطمئنی خودت گفتی من پشیمون نمیشم پس چرا گفتی که بچه ماله تو نیست
جیمین نگاهش زمین برداشت و به من دوخت
جیمین : خودتو بزار جای من چجوری رفتار میکردی بگو دیگه
ات : من به تو اعتماد دارم خوبشم دارم اگه همین الان یه زن با یه بچه بیاد بگه این بچه ماله جیمینه من باور نمیکنم میگم دروغه
ادامه دارد
۶.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.