پارت۷
پارت۷
_________________
راوی:دختر سرد و بی روح داستان ما رفت حموم کردو لباس و ساده ای که بهش داده بودن و پوشید بعد از بیرون اومدن از حموم خدمتکارا اونه به طرف اتاق دیگه ای همراهی کردن یکی از خدمتکارا درو باز کردو ات رو به داخل راهنمایی کردن ات هم بدون چون و چرا فقط به کاری که بهش میگفتن عمل میکرد این یکم عجیب بود چون اون میخواست فرار کنه اما حالا رام شده بود. این تعجب آور بود
چون اون میخواست فرار کنه ولی الان این جوری داشت پیروی میکرد شایدم نقشه ای تو ذهنش داشت از اون بعید نبود:[
______________________________________
زمان حال
ویو ات
منو بردن به یه اتاق دیگه که چند تا میز آرایشی بود و کنارش یه صندلی تم اتاق باحال بود راستش اتقه شبیه اتاقای گریم بود یه طرفش پر لباسای جود واجور بود من بردن نشوندن جلو یه یکی از میزای آرایشی
یکی از خدمتکارا یه سشوار برداشتو اومد به طرفم تا موهامو خشک کنه واقعا از کارش تعجب کردم چیزی نگفتم اونم به کارش ادامه داد بعد به اون یکی خدمتکار گفت که جعبه هایی که از زمانی تو اتاق من همراهشون بودن رو بیاره اون آورد بعد از اینکه در جعبه رو وا کردن باورم نمیشد اون جعبه پر لوازم آرایشی بود لوازم آرایشی هارو رو میز چیدن همش آک بند بودنو معلوم بود جنسشون اصله همینجور داشتم نگاشون میکردم که اون دوتا خدمتکارا شروع کردن به آماده کردن و آرایش کردن من اول یکیشون موهامو از پشت بست تا مانع کارش نباشه بعد یکیشون از خواست تا دستم رو میز بزارمو تکون ندم بعد وسایلی از کشو همون میز در آورد و هرکدوم شروع به کارشون میکردن یکیشون داشت آرایشم میگرد اون یکیم داشت واسم ناخون میداشت دیقه فوضولی گل کردو زبون باز کردم (علامت ات+/علامت خدمتکار۱[همونی که ارایشش میکنه]*/علامت خدمتکار ۲ [همون که ناخون میکاره براش]÷)
+:تا اوت جایی که میدونم چانگ منو فروخته و قرار بیا منو ببرن خب من فو میکنم منو به عنوان یه خدمتکار فروخته پس،شما ها چرا دارین منو آماده میکنین؟؟
*:هنو نفروخته قراره تو رو بفروشه به آقای مین . وا مگه نمیدونی چرا داریم آمادت میکنیم؟؟ ببین دختر جون آقای چانگ امروز یه مهمونی گرفته که قرار اونجا اون عده دختری که به عنوان خدمتکار انتخاب کرده میخواد بفروشه تو هم یکی از اونایی و چون آقای مین از آقای چانگ خواسته که یه دختر بچه هم سن و سال تو به عنوان خدمتکار پیداش کنه به خاطر همین ارباب)چانگ)تو رو انتخاب کرده حالا هم دقیقا معلوم نیست آقای مین تو رو انتخاب کنه یا نع
+:آها عجب بعد آقای مین اسم کوچیکش،چیه؟
÷:یونگی ،مین یونگی چطور
+:همینجوری ،مرتیکه پیر منو میخواد چیکار که با این حرفم خدتکارا زدن زیر خنده
*:پیر چیی میگی هههههههه(مثلا خنده)آقای مین فوقش۲۳ سالشه
_________________
راوی:دختر سرد و بی روح داستان ما رفت حموم کردو لباس و ساده ای که بهش داده بودن و پوشید بعد از بیرون اومدن از حموم خدمتکارا اونه به طرف اتاق دیگه ای همراهی کردن یکی از خدمتکارا درو باز کردو ات رو به داخل راهنمایی کردن ات هم بدون چون و چرا فقط به کاری که بهش میگفتن عمل میکرد این یکم عجیب بود چون اون میخواست فرار کنه اما حالا رام شده بود. این تعجب آور بود
چون اون میخواست فرار کنه ولی الان این جوری داشت پیروی میکرد شایدم نقشه ای تو ذهنش داشت از اون بعید نبود:[
______________________________________
زمان حال
ویو ات
منو بردن به یه اتاق دیگه که چند تا میز آرایشی بود و کنارش یه صندلی تم اتاق باحال بود راستش اتقه شبیه اتاقای گریم بود یه طرفش پر لباسای جود واجور بود من بردن نشوندن جلو یه یکی از میزای آرایشی
یکی از خدمتکارا یه سشوار برداشتو اومد به طرفم تا موهامو خشک کنه واقعا از کارش تعجب کردم چیزی نگفتم اونم به کارش ادامه داد بعد به اون یکی خدمتکار گفت که جعبه هایی که از زمانی تو اتاق من همراهشون بودن رو بیاره اون آورد بعد از اینکه در جعبه رو وا کردن باورم نمیشد اون جعبه پر لوازم آرایشی بود لوازم آرایشی هارو رو میز چیدن همش آک بند بودنو معلوم بود جنسشون اصله همینجور داشتم نگاشون میکردم که اون دوتا خدمتکارا شروع کردن به آماده کردن و آرایش کردن من اول یکیشون موهامو از پشت بست تا مانع کارش نباشه بعد یکیشون از خواست تا دستم رو میز بزارمو تکون ندم بعد وسایلی از کشو همون میز در آورد و هرکدوم شروع به کارشون میکردن یکیشون داشت آرایشم میگرد اون یکیم داشت واسم ناخون میداشت دیقه فوضولی گل کردو زبون باز کردم (علامت ات+/علامت خدمتکار۱[همونی که ارایشش میکنه]*/علامت خدمتکار ۲ [همون که ناخون میکاره براش]÷)
+:تا اوت جایی که میدونم چانگ منو فروخته و قرار بیا منو ببرن خب من فو میکنم منو به عنوان یه خدمتکار فروخته پس،شما ها چرا دارین منو آماده میکنین؟؟
*:هنو نفروخته قراره تو رو بفروشه به آقای مین . وا مگه نمیدونی چرا داریم آمادت میکنیم؟؟ ببین دختر جون آقای چانگ امروز یه مهمونی گرفته که قرار اونجا اون عده دختری که به عنوان خدمتکار انتخاب کرده میخواد بفروشه تو هم یکی از اونایی و چون آقای مین از آقای چانگ خواسته که یه دختر بچه هم سن و سال تو به عنوان خدمتکار پیداش کنه به خاطر همین ارباب)چانگ)تو رو انتخاب کرده حالا هم دقیقا معلوم نیست آقای مین تو رو انتخاب کنه یا نع
+:آها عجب بعد آقای مین اسم کوچیکش،چیه؟
÷:یونگی ،مین یونگی چطور
+:همینجوری ،مرتیکه پیر منو میخواد چیکار که با این حرفم خدتکارا زدن زیر خنده
*:پیر چیی میگی هههههههه(مثلا خنده)آقای مین فوقش۲۳ سالشه
۶.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.