رمان ددی خفن من
p⁷
ات...دیگه حرفی نزدم حدود ²⁰ مین بعد رسیدیم پیاده شدیم از مچ دستم گرفت و کشید سمت اتاق لامپ رو روشن کرد(اصمات جنبه نداری نخون)آت : منو بین دیوار حبس کرد جای فرار نداشتم به چشاش زل زدم که لبامو بوسید...طعم خون رو حس میکردم...از بوسیدم خسته شد و دست کشید...
هیون جین : لباس خوشگلی داری...فقط باید پاره شع
آت : هیون جین لطفاً کافیه....
هیون جین : شیش بیب ساکت باش
ات : بغض گلوم و گرفته بود من دارم با ناپدریم سک..س انجام میدم؟! ...واقعا قابل باور نیس...پرتم کرد روی تخت و لباسم رو پاره کرد و سوتین و مایورم رو در آورد خودشتم لخت شد.....
ات...دیگه حرفی نزدم حدود ²⁰ مین بعد رسیدیم پیاده شدیم از مچ دستم گرفت و کشید سمت اتاق لامپ رو روشن کرد(اصمات جنبه نداری نخون)آت : منو بین دیوار حبس کرد جای فرار نداشتم به چشاش زل زدم که لبامو بوسید...طعم خون رو حس میکردم...از بوسیدم خسته شد و دست کشید...
هیون جین : لباس خوشگلی داری...فقط باید پاره شع
آت : هیون جین لطفاً کافیه....
هیون جین : شیش بیب ساکت باش
ات : بغض گلوم و گرفته بود من دارم با ناپدریم سک..س انجام میدم؟! ...واقعا قابل باور نیس...پرتم کرد روی تخت و لباسم رو پاره کرد و سوتین و مایورم رو در آورد خودشتم لخت شد.....
- ۵.۳k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط