سناریو هیونجین
✦ تکپارتی
وقتی رابطهتون ...
تو عضو نهم بودی و هیچکس از رابطه تو و هیونجین خبر نداشت و اصرار داشتی تا کسی نفهمه چون هر دوتون ایدل بودید ...
کمپانی خیلی ساکتتر از همیشه بود.
بعد از تمرین، همه رفته بودن استراحت، ولی تو مونده بودی تا کارهای عقبافتادهتو جمع کنی کل پروژه کامبک do it با تو بود و باید ادامه لیریک رو کامل میکردی بخاطر همین تا نمینه های شب تو اتاق کار بودی و گوشیت هم شارژش رفته بود و متوجه نبودی که هیون چندین بار باهات تماس گرفته بود ، این مدت بشدت سرت شلوغ بود و اصلا با هیون نبودی ...
ساعت نزدیک ۱ شب بود که از اتاق زدی بیرون…
نور راهرو کم بود، کفشهاتو آروم میکشیدی، فقط میخواستی بری اتاقت.
تا اینکه
دست کسی محکم دور مچت بسته شد.
با ترس برگشتی:
×بالاخره پیدات کردم آخه تو اینجایی ؟
هیونجین بود.
ولی نه با قیافهی معمول.
چشماش عصبی بود… انگار چند ساعته دنبالته.
_هیون؟ تویی آه ترسوندیم
حرفت تموم نشده بود که کشیدت سمت خودش و بدون هیچ حرف اضافهای، درِ یکی از اتاقهای خالی تمرین رو باز کرد و هلت داد داخل در پشت سرت بسته شد و قفل کرد.تو شوک بودی. نفسهات تند شده بود.
_خ..خوبی هیونی ..
× چرا گوشیتو جواب ندادی؟
لحنش آروم نبود ولی معلوم بود عصبیه
تو بیاختیار یک قدم عقب رفتی، ولی پشتت خورد به دیوار.
هیونجین قدم به قدم جلو اومد.
انقدر نزدیک که صدای نفسش رو روی گردنت حس میکردی.
× همه رفتن، ولی تو… تنهایی. بدون اینکه به من چیزی بگی.
_خب… خسته بودم . فکر نمیکردم لازم باشه ب..
× لازم نیست؟
صدای خندهی عصبیاش کوتاه بود.
×من دوستپسر مخفیت هستم یا نگهبان ساختمون؟
تو چشماش برق عصبانیت بود…
دستش کنار صورتت روی دیوار قرار گرفت،تو کامل گیر افتاده بودی.
قلبت داشت از گلوت بیرون میزد.
_هیونجین یکم آروم باش، یکی ببینه چی
× هیچکس تو این طبقه نیست . در هم قفله
تو میخواستی حرفی بزنی که یکهو خم شد.خیلی نزدیک.
لبش فقط چند میلیمتر با لبات فاصله داشت.نفسش داغ بود میتونستی به وضوح حس کنی و قبل از اینکه چیزی بگی ..
هیونجین بالاخره اون فاصلهی کوچیک رو برداشت.
بوسهای محکم و عمیق .
پر از عصبانیتی که توی تمام شب تو خودش نگهداشته بود .
تو ناخواسته دستت رو روی لباسش گرفتی تا تعادلت حفظ بشه ولی همین کافی بود که بوسهاش عمیقتر بشه.
چند ثانیه بعد جدا شد … نفسنفسزنان، با پیشونی تکیه داده به پیشونیت .
momo☆
#سناریو #فیلیکس #هیونجین #استری_کیدز
وقتی رابطهتون ...
تو عضو نهم بودی و هیچکس از رابطه تو و هیونجین خبر نداشت و اصرار داشتی تا کسی نفهمه چون هر دوتون ایدل بودید ...
کمپانی خیلی ساکتتر از همیشه بود.
بعد از تمرین، همه رفته بودن استراحت، ولی تو مونده بودی تا کارهای عقبافتادهتو جمع کنی کل پروژه کامبک do it با تو بود و باید ادامه لیریک رو کامل میکردی بخاطر همین تا نمینه های شب تو اتاق کار بودی و گوشیت هم شارژش رفته بود و متوجه نبودی که هیون چندین بار باهات تماس گرفته بود ، این مدت بشدت سرت شلوغ بود و اصلا با هیون نبودی ...
ساعت نزدیک ۱ شب بود که از اتاق زدی بیرون…
نور راهرو کم بود، کفشهاتو آروم میکشیدی، فقط میخواستی بری اتاقت.
تا اینکه
دست کسی محکم دور مچت بسته شد.
با ترس برگشتی:
×بالاخره پیدات کردم آخه تو اینجایی ؟
هیونجین بود.
ولی نه با قیافهی معمول.
چشماش عصبی بود… انگار چند ساعته دنبالته.
_هیون؟ تویی آه ترسوندیم
حرفت تموم نشده بود که کشیدت سمت خودش و بدون هیچ حرف اضافهای، درِ یکی از اتاقهای خالی تمرین رو باز کرد و هلت داد داخل در پشت سرت بسته شد و قفل کرد.تو شوک بودی. نفسهات تند شده بود.
_خ..خوبی هیونی ..
× چرا گوشیتو جواب ندادی؟
لحنش آروم نبود ولی معلوم بود عصبیه
تو بیاختیار یک قدم عقب رفتی، ولی پشتت خورد به دیوار.
هیونجین قدم به قدم جلو اومد.
انقدر نزدیک که صدای نفسش رو روی گردنت حس میکردی.
× همه رفتن، ولی تو… تنهایی. بدون اینکه به من چیزی بگی.
_خب… خسته بودم . فکر نمیکردم لازم باشه ب..
× لازم نیست؟
صدای خندهی عصبیاش کوتاه بود.
×من دوستپسر مخفیت هستم یا نگهبان ساختمون؟
تو چشماش برق عصبانیت بود…
دستش کنار صورتت روی دیوار قرار گرفت،تو کامل گیر افتاده بودی.
قلبت داشت از گلوت بیرون میزد.
_هیونجین یکم آروم باش، یکی ببینه چی
× هیچکس تو این طبقه نیست . در هم قفله
تو میخواستی حرفی بزنی که یکهو خم شد.خیلی نزدیک.
لبش فقط چند میلیمتر با لبات فاصله داشت.نفسش داغ بود میتونستی به وضوح حس کنی و قبل از اینکه چیزی بگی ..
هیونجین بالاخره اون فاصلهی کوچیک رو برداشت.
بوسهای محکم و عمیق .
پر از عصبانیتی که توی تمام شب تو خودش نگهداشته بود .
تو ناخواسته دستت رو روی لباسش گرفتی تا تعادلت حفظ بشه ولی همین کافی بود که بوسهاش عمیقتر بشه.
چند ثانیه بعد جدا شد … نفسنفسزنان، با پیشونی تکیه داده به پیشونیت .
momo☆
#سناریو #فیلیکس #هیونجین #استری_کیدز
- ۱.۹k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط