سناریو چان
جلوی آینه نشسته بودی و موهاتو حالت میدادی . امشب پدر و مادر و هانا خواهر چان رو دعوت کرده بودی تو همیشه میدیدی چقدر حضور خانواده براش ارزشمنده؛ چطور وقتی دور هم جمع میشن، خستگی رو فراموش میکنه.
برای همین هم با وجود اینکه به شدت سرت شلوغ بود با کار های سولو و
گرل بند ، این دورهمیها رو ترتیب میدادی...
پشت میز ارایشی نشسته بودی و موهاتو حالت میدادی که صدای آرومی پشت سرت اومد:
+ میدونی… هر دفعه بیشتر از قبل غافلگیرم میکنی.
گردنت رو کمی کج کردی و چان رو توی چهارچوب در دیدی. با اون تیشرت مشکی، موهای مرتبشده و نگاه مهربونی که انگار مستقیم قلبتو نشونه میرفت.
چان ابروشو بالا انداخت و وارد اتاق شد.
÷ تو... بدون هیچ کاری هم قشنگی.
لبخندی زدی. چان پشتت ایستاد، خم شد و دستهاشو از پشت روی شونههات گذاشت.
÷ ولی میدونی چه موقعی قشنگترینی؟
× نه… ولی کنجکاوم بدونم.
چان نگاهت کرد. مستقیم از توی آینه، طوری که انگار میتونست فکرهات رو بخونه.
÷ وقتی لبخند میزنی.اون لحظهای که نمیدونی چقدر زیبا به نظر میرسی...
دلـت کمی لرزید ناخودآگاه لبخندی زدی.
چان با دقت و آرامش خاص خودش موهاتو باز کرد. انگشتهاشو از بینشون رد کرد، یه بخشیش رو روی شونههات انداخت.
÷ اینطوری خوشکله
ایستادی و رو به روش قرار گرفتی.
دستاتو دور گردنش حلقه کردی.
× مثل همیشه خوشسلیقهای.
÷ اگه نبودم که تو الان اینجا کنارم نبودی.
لبخندش آروم، اما مطمئن بود.
خم شد و بوسهی خیلی کوتاهی روی لبت گذاشت.
× چان… لبت قرمز ...
قبل از اینکه جملهت رو کامل کنی، با یه لبخند شیطنتآمیز دوباره پیش اومد و بوسهی کمی طولانیتر، اما همچنان آهسته و کنترلشدهای زد.
نه عجله داشت، نه شدت؛فقط عشق.
~~~
÷اوه لبم قرمز شده میتونی درستش کنی ا.ت ؟😂
×شت اون تینت بود ... فکر نکنم پاک بشه🗿
÷ریدم
♡...M...♡
#چانگبین #فیلیکس #سناریو #چان #استری_کیدز
برای همین هم با وجود اینکه به شدت سرت شلوغ بود با کار های سولو و
گرل بند ، این دورهمیها رو ترتیب میدادی...
پشت میز ارایشی نشسته بودی و موهاتو حالت میدادی که صدای آرومی پشت سرت اومد:
+ میدونی… هر دفعه بیشتر از قبل غافلگیرم میکنی.
گردنت رو کمی کج کردی و چان رو توی چهارچوب در دیدی. با اون تیشرت مشکی، موهای مرتبشده و نگاه مهربونی که انگار مستقیم قلبتو نشونه میرفت.
چان ابروشو بالا انداخت و وارد اتاق شد.
÷ تو... بدون هیچ کاری هم قشنگی.
لبخندی زدی. چان پشتت ایستاد، خم شد و دستهاشو از پشت روی شونههات گذاشت.
÷ ولی میدونی چه موقعی قشنگترینی؟
× نه… ولی کنجکاوم بدونم.
چان نگاهت کرد. مستقیم از توی آینه، طوری که انگار میتونست فکرهات رو بخونه.
÷ وقتی لبخند میزنی.اون لحظهای که نمیدونی چقدر زیبا به نظر میرسی...
دلـت کمی لرزید ناخودآگاه لبخندی زدی.
چان با دقت و آرامش خاص خودش موهاتو باز کرد. انگشتهاشو از بینشون رد کرد، یه بخشیش رو روی شونههات انداخت.
÷ اینطوری خوشکله
ایستادی و رو به روش قرار گرفتی.
دستاتو دور گردنش حلقه کردی.
× مثل همیشه خوشسلیقهای.
÷ اگه نبودم که تو الان اینجا کنارم نبودی.
لبخندش آروم، اما مطمئن بود.
خم شد و بوسهی خیلی کوتاهی روی لبت گذاشت.
× چان… لبت قرمز ...
قبل از اینکه جملهت رو کامل کنی، با یه لبخند شیطنتآمیز دوباره پیش اومد و بوسهی کمی طولانیتر، اما همچنان آهسته و کنترلشدهای زد.
نه عجله داشت، نه شدت؛فقط عشق.
~~~
÷اوه لبم قرمز شده میتونی درستش کنی ا.ت ؟😂
×شت اون تینت بود ... فکر نکنم پاک بشه🗿
÷ریدم
♡...M...♡
#چانگبین #فیلیکس #سناریو #چان #استری_کیدز
- ۱.۸k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط