عضو هشتم

عضو هشتم
( تا ابد به یادم موند)
پارت بیست و یکم



جین: شدنی نیستا
ات: تهکوک
تهکوک: بله
ات: حاملش کنید 🤣🤣🤣🤣
داشتم از خنده غش میکردم که یهو نگاهم افتاد به پسرا که داشتن با این قیافه 😡 نگام میکردن
ات: ببخشید غلط کردم ......... ببخشید ......عه خب از دهنم در رفت چرا اینطوری نگاه می‌کنید
نامجون: هوففف از دست تو
ات: عه خب دوست داشتم بگم
جیهوپ: ات( نگاه های خیل خیل خیلی معنا دار🤣)
ات: اصلا از اتاق برید بیرون نمیخوام ببینمتون ( بغض)
جیمین: چرا بغض کردی ؟😐
ات: ندیدی شوهرم و جیهوپ چطوری نگام کردن؟
نامجون: شوهر ؟
ات: یعنی نمی‌خوای باهام ازدواج کنی ؟
نامجون: چرا ..معلومه که دلم میخواد از خدامه
.
.
چهار ماه بعد
بلاخره روزش رسید ( روز فهمیدن جنسیت بچه)
تنها کسی که خبر داشت شوگا بود
ات: جون من بگو دیگه نمی کشم
شوگا: نیم ساعت دیگه میفهمی
ات: دیگه نمی‌کشم ( گریه)
تهیونگ: ات چت شد؟
ات: همین الان می‌خوام بادکنکو بپکونم دیگه نمی‌تونم صبر کنم (گریه)
نامجون: باشه باشه قربونت برم
جین: آخه کیک نیومده هنوز
نامجون: طوری نیست از وقتی حامله شده روحیش حساس تر شده بگیم نه کلا قهر می‌کنه دیگه نمیاد
جین: خب باشه .....پسرا بیاید
.
پسرا: سه ...دو ...
ات: صبر کنینننن
شوگا: چته 😭
ات: اگه دختر شد همین الان میریم وسایلشو میگیریم پسرم شد همینطور
جونگ‌کوک: دوتاش یکی شد
ات: حرف نباشه
جونگ‌کوک: چشم
جیهوپ: بترکونیدش مردم از فضولی
ات: سه
نامجون: دو
ات : یک
( وووووووو دخترهههههههههه)
همه:( در هنگی به سر می برن)
ات: الان چیشد؟
نامجون: بچمون دختره ؟!( نامجون میگه بچه خودش و آت بقیه هم همینطور)
شوگا: آره دیگه
( همه در حال عر زدن)
ات: پاشید پاشید بربممممم
تو مغازه
رفتیم مغازه ی یکی از اشناهای جیهوپ
کل مغازه رو بسته بود که کسی نیاد و مارو نبینه
جیهوپ: ای خداا این دامنارو
همه درحال ذوق کردن بودن و من داشتم به لباسا نگاه می‌کردم یعنی قراره یه بچه ی همچین سایزی ازم بیاد بیرون ؟بعد تازه میگن نگران نباش درد نداره؟؟مگه میشه آخه
ات: نامجونا
نامجون : جانم
ات: این لباسو ببین
نامجون: خوشگله اگه می‌خوای برش دار
ات: اینا مهم نیست اندازشو نگاه کن
نامجون: وای اره خیلی کوچولوعن
ات: کوچولو ؟ کوچولو نیستتت انقدر بچه قراره از من ...
نامجون: استرس نداشته باش اتفاقی نمی‌افته
دو ساعت بعد
بلاخره بعد از دوساعت خرید من و نامجون رفتیم خونمون و بقیه هم رفتن خونه ی خودشون
دیدگاه ها (۳۵)

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت بیست و دوم دو ماه دیگه ی...

عضو هشتم (تا ابد به یادم موند)پارت بیست و سوم هشت ماهگیقرار ...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت بیستمچند ساعت بعد با دست...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت نوزدهمبرگه سنوگرافی رو ت...

سناریو وقتی ازشون متنفری و اونا تو رو عاشق خودشون میکنن 😍نام...

آیدل من ( در خواستی )پارت ۱۹ شوگا: یه دقیقه برا خودت سر خود ...

سناریووقتی خیلی عصبانی😑نامجون: ( داره کتاب میخونه که میخوره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط