عضو هشتم

عضو هشتم


( تا ابد به یادم موند)
پارت نوزدهم


برگه سنوگرافی رو توی کیفم گذاشتم و با نامجون به سمت پسرا رفتیم
پسرا: سلام
نامجون:سلام
ات: سلام ( سرد )
؟: سریع برید لباساتون رو عوض کنید
رفتم تو اتاق لباسمو پوشیدم نیم تنه با شلوار پارچه ای بود
خدارو شکر هنوز شکمم بزرگ نشده بود که مشخص بشه
اومدم بیرون که دیدم دوست دختر تهیونگ و جونگ‌کوک اینجان ولی اینجا چیکار دارن مگه آشتی کردن با پسرا ؟
دوست دختر تهیونگ: یادت نره ها
؟: باشه من برم دیگه
؟: خب بچه ها .....اهنگ که پلی شد با تمام توانی که دارید می‌دوید سمت اون ماشین ها بقیه افراد هم دنبالشون میدوید انگار اگه اینارو نگیرید می‌میرید یه همچین چیزی همتون باید توسط آدمایی که لباس قرمز پوشیدن گرفته بشید و هی سعی کنید از دستشون فرار کنید ولی نه واقعاً نباید واقعاً از دستشون در برید به جز شوگا که باید برسه به بالای اون ماشینا ...فهمیدید ؟
همه: بله
تهیونگ: نمیشه ات نباشه تو این سکانس ؟(نگران بچس)
؟: براچی ؟
تهیونگ : همینطوری یه وقت ‌...چیزیش نشه
؟: باید هر هشتاتون باشید
؟: سر جا هاتون وایسید.....۱ ......۲........۳.......حرکتتت
همونطور که گفته بودن شروع کردیم به دویدن نامجون و جیهوپ رو عادی گرفتن ولی یکی از چند نفری که دنبال من بود پاهامو گرفت و شروع کرد به کشیدن منم دستمو می‌کشیدم به زمین و سعی می‌کردم از خودم جداش کنم که تهیونگ رفت سمت پسره زدش و نامجونم اومد پیش من
از زبون نامجون
من و گرفت منم الکی سعی می‌کردم مثلاً فرار کنم از دستش که یهو صدای جیغ اتو شنیدم تهیونگ دوید سمت ات نگاهی بهش کردم داشتن می کشیدنش رو زمین تهیونگ پسره رو زد منم سریع رفتم پیش ات
نامجون: حالت خوبه ؟
ات: د..دستم
نگاهی به دستش کردم
خونی و خاکی شده بود
نامجون: میتونی تکونش بدی ؟
ات: ن..نه
حالا دیگه همه دور ما جمع شده بودن
فیلم بردار: برید کنار دکتر اومد
نامجون : دستش
دکتر: میتونید تکون بدین ؟
ات: نه
دکتر: باید ببریمشون بیمارستان از دستشون عکس بگیرید فکر کنم شکسته
دستشو گرفتم تا بتونه به ایسته اما افتاد بغل
نامجون: پاتم درد می‌کنه
ات: آره .. نامجون
نامجون: جانم
ات: بچه ( بغض)
با اسم بچه نگرانیم بیشتر شد سریع بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین که تهیونگ و جونگ‌کوکم اومدن تو ماشین
نامجون: مگه نمیمونید برای پارت های تکیتون
تهیونگ: طوری نیست یه روز دیگه میگیریم
جونگ‌کوک: راه بیوفت دیگه درد داره
سریع پامو گذاشتم رو گاز تا رسیدیم بیمارستان
از زبون ات
ماشین وایساد چشمامو باز کردم همون موقع در ماشین باز شد که تهیونگو دیدم
اومد سمتم که رفتم عقب
ات: چیکار می‌کنی ؟
تهیونگ: خب نمی‌تونی راه بری می‌خوام کمکت کنم
ات: نامجون
نامجون: تهیونگ خودم میارمش
.
دیدگاه ها (۳)

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت بیستمچند ساعت بعد با دست...

عضو هشتم( تا ابد به یادم موند)پارت بیست و یکمجین: شدنی نیستا...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت هجدهم بعد از چند مین ازم...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت هفدهم بلاخره بعد از پنج ...

پارت ۱۴

جیمین فیک زندگی پارت ۹۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط