واقعیت تاریک
واقعیت تاریک
فصل دو پارت ۱
دختر نفس نفس میزد با سرعت در حال فرار بود نور تیر ها روش بودن دختر با دیدن کوچه پیچید داخلش
+از دیوار بپر بالا اونور یه کوچه دیگه هست
دختر سرش رو به نشانه ی حله تکون داد و قبل از اینکه مامورا بفهمن دیوار رو رد کرد و به زیبایی پرید تو اون یکی کوچه به ارومی سرش ر از کوچه خارج کرد و با ندیدن هیچ ماموری به سرعت سمت فروشگاه رفت و با سوار موتور شدنش گاز داد سمت یکی از مامورا
+ هی عوضی من اینجااام
مامور تا خاست ریاکشنی نشون بده به دست موتور یونا له شد یونا با لبخند از اون مکان خارج شد
.........
انیس با دیدن جی پی اس یونا که در حال خارج شدن از منطقه بود لب تاپ رو بست و سمت حال حرکت کرد ادوارد با دیدن انیس گفت
ـ یونا کی میرسه؟
+ از منطقه خارج شد تا نیم ساعت دیگه اینجاست
آرورا با بدنی خسته از اتاق تمرین همراه با ب
جیهوپ خارج شد
+ به نظر میاد بهت سخت گرفته
اتیس این حرف رو با پوزخند زد ارورا از خستگی غر زد
+ قصم میخورام فردا جاهایی که محکم زده کبود شه به یونا بگم بیفته به جونش
جیهوپ همونطور که قهوش رو مینوشید گفت
ـ بهتر نیست حای اینکه یونا حسابمو برسه خودت بزنیم؟ من میخوام تو رو برای هرچیزی اماده کنم
+ هرچیزی؟ بار پیش زدی بیهوشم کردیی
جیهوپ بشکن زد
ـ و باعث چی شد؟ اینکه ایندفعه جلوم گرفتی درست نمیگم؟
ارورا که قانع شده بود سکوت کرد و همه منتظر برگشت یونا شدن
.........
_ یعنی چی که ماشین حمل مهماتمون رو آتیش زدن
مردی که روبروی کوک ایستاده بود از ترس سرش رو پایین گرفته بود و جرعت نگاه به کوک رو نداشت
_ جوابمو بدهه
*قربان نمیدونیم انگاری در کنار مهمات یه جعبه بمب هم وجود داشته
کوک کلافه به صندلی تکیه داد
_ اینطوری تمام پولی که ذخیره کردیم به فنا میره برو سریع به بقیه ماشینا برس اونا باید سالم برسن اینجا
ما بالاخره اومدیممممم:)
فصل دو پارت ۱
دختر نفس نفس میزد با سرعت در حال فرار بود نور تیر ها روش بودن دختر با دیدن کوچه پیچید داخلش
+از دیوار بپر بالا اونور یه کوچه دیگه هست
دختر سرش رو به نشانه ی حله تکون داد و قبل از اینکه مامورا بفهمن دیوار رو رد کرد و به زیبایی پرید تو اون یکی کوچه به ارومی سرش ر از کوچه خارج کرد و با ندیدن هیچ ماموری به سرعت سمت فروشگاه رفت و با سوار موتور شدنش گاز داد سمت یکی از مامورا
+ هی عوضی من اینجااام
مامور تا خاست ریاکشنی نشون بده به دست موتور یونا له شد یونا با لبخند از اون مکان خارج شد
.........
انیس با دیدن جی پی اس یونا که در حال خارج شدن از منطقه بود لب تاپ رو بست و سمت حال حرکت کرد ادوارد با دیدن انیس گفت
ـ یونا کی میرسه؟
+ از منطقه خارج شد تا نیم ساعت دیگه اینجاست
آرورا با بدنی خسته از اتاق تمرین همراه با ب
جیهوپ خارج شد
+ به نظر میاد بهت سخت گرفته
اتیس این حرف رو با پوزخند زد ارورا از خستگی غر زد
+ قصم میخورام فردا جاهایی که محکم زده کبود شه به یونا بگم بیفته به جونش
جیهوپ همونطور که قهوش رو مینوشید گفت
ـ بهتر نیست حای اینکه یونا حسابمو برسه خودت بزنیم؟ من میخوام تو رو برای هرچیزی اماده کنم
+ هرچیزی؟ بار پیش زدی بیهوشم کردیی
جیهوپ بشکن زد
ـ و باعث چی شد؟ اینکه ایندفعه جلوم گرفتی درست نمیگم؟
ارورا که قانع شده بود سکوت کرد و همه منتظر برگشت یونا شدن
.........
_ یعنی چی که ماشین حمل مهماتمون رو آتیش زدن
مردی که روبروی کوک ایستاده بود از ترس سرش رو پایین گرفته بود و جرعت نگاه به کوک رو نداشت
_ جوابمو بدهه
*قربان نمیدونیم انگاری در کنار مهمات یه جعبه بمب هم وجود داشته
کوک کلافه به صندلی تکیه داد
_ اینطوری تمام پولی که ذخیره کردیم به فنا میره برو سریع به بقیه ماشینا برس اونا باید سالم برسن اینجا
ما بالاخره اومدیممممم:)
۶.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.