پارت ۶
پارت ۶
#ددی_خشن
ات:بیات
وقتی در باز شد اوجوما اومد ت اتاق
اوجوما: خانم آقا گفتن آماده بشین میخواین با آقا بیرین بیرون خرید
ویو ات
وقتی حرف اوجوما رو شنیدم با خودم گفتم
حتما ی خبرایی هست وگرنه چرا اوجوما باید بهم بگه خانم تازشم اصلا چرا باید با کوک برم خرید خب ولش برم آماده شم
ویو ات
رفتم ی دوش نیم ساعتی گرفتم و موهامو خش کردم لباسمو پوشیدم موهامو مدل دادم و ی آرایش ملایم کردم و رفتم از اتاقم بیرون
#عکس_لباس_ات_وموهاشو_میزارم
ویو کوک
بعد از اینکه ب اوجوما بگم ک بره ب ات بگه رفتم ی دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و عطر تلخمو زدم و زوی مبل نشستم تا ات بیا
ویو ات
رفتم در اتاق کوک
(تق..تق...تق)
کوک :بیا ت
ویو کوک
فهمیدم ات گفتم بیا ت
وقتی در باز شد
دیدم ات خیلی کیوت شده بود ی جورایی ازش خوشم اومده باید بهش بگم
ات: کاری داشتیت ارباب
کوک : ارباب؟
ات : مگه خودتون نگفتین بهتون بگم ارباب
کوک : اون موقع ی چیزی گفتم
ات: خب پس چس صداتون کنم؟
کوک:
بهم بگو کوک یا...................
#ددی_خشن
ات:بیات
وقتی در باز شد اوجوما اومد ت اتاق
اوجوما: خانم آقا گفتن آماده بشین میخواین با آقا بیرین بیرون خرید
ویو ات
وقتی حرف اوجوما رو شنیدم با خودم گفتم
حتما ی خبرایی هست وگرنه چرا اوجوما باید بهم بگه خانم تازشم اصلا چرا باید با کوک برم خرید خب ولش برم آماده شم
ویو ات
رفتم ی دوش نیم ساعتی گرفتم و موهامو خش کردم لباسمو پوشیدم موهامو مدل دادم و ی آرایش ملایم کردم و رفتم از اتاقم بیرون
#عکس_لباس_ات_وموهاشو_میزارم
ویو کوک
بعد از اینکه ب اوجوما بگم ک بره ب ات بگه رفتم ی دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و عطر تلخمو زدم و زوی مبل نشستم تا ات بیا
ویو ات
رفتم در اتاق کوک
(تق..تق...تق)
کوک :بیا ت
ویو کوک
فهمیدم ات گفتم بیا ت
وقتی در باز شد
دیدم ات خیلی کیوت شده بود ی جورایی ازش خوشم اومده باید بهش بگم
ات: کاری داشتیت ارباب
کوک : ارباب؟
ات : مگه خودتون نگفتین بهتون بگم ارباب
کوک : اون موقع ی چیزی گفتم
ات: خب پس چس صداتون کنم؟
کوک:
بهم بگو کوک یا...................
۲۰.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.