پارت ۴۵
پارت ۴۵
_راست میگهها این شکلی راحتتره
اینو کوکی میگفت که چاقو کوچکتر توی دستش داشت
٪من نمیفهمم چرا بحث بریدن میشه همه چاقو برمیدارن
این رو هم جیهوپی میگفت که پشت مبل خودشو از دست اون دو تا روانی قایم کرده بود البته هانا هم کنارش بود
×بیاین زودتر کار رو انجام بدیم
+یه مشکلی هست
☆دیگه چی؟
+توی کتاب گفته که این خون به صورت عادی عمل نمیکنه و باید زیر نور ماه کامل باشه
یونگی به حالت پرکرفیسی به نارا نگاه کرد
# شوخی میکنی دیگه تا جایی که من آسمونو میبینم حالا حالاها ماه دایره ای در نمیاد
+میدونم ولی نمیشه کاریش کرد چون جزوی از قوانین شه
کوک و یونا با ناامیدی چاقو رو توی آشپزخونه برگردوندن و به جیهوپ و یونا احساس امنیت دادن
٪روانیا
&چه جوری داریم با این دو تا زندگی میکنیم
.........
جکسون با عصبانیت لیوان شراب خونی جدیدش رو روی زمین پرت کرد
! احمقا نمیتونستید از یه زن دفاع کنید الان چه جوری جام خونین و گیر بیارم اینطوری دارم پیرتر و پیرتر میشم میدونین که نمیخوام توی پیری تبدیل به انسان شم؟
یکی از نگهبانا که تونسته بود جون سالم در کنه و به قلعه جکسون اومده بود به ارونی گفت
• قربان خیلی تلاش کردیم اما اونا از قبل میدونستن
جکسون خواست حرف دیگهای بزنه که حواسش به دست مایا زن ۶۵ ساله انسانیش پرت شد
●ناراحت نباش عزیزم بالاخره یه راهی پیدا میشه یا آخرش منم میشم یکی از شما ها
جکسون با حالت مخالفی مایا را عقب برد
! نه مایا تو خونت خالصه نمیتونم بزارم
●اما اگه جام خونین پیدا نشه چی نمیتونم تا ابد منتظر بمونم یه روزی میمیرم اما اگه خون آشام باشم تا آخرین روز میتونیم زندگی کنیم
جکسون با داد گفت
! مایا بسته
مایا لحظهای سکوت کرد اما بعد با غرور در حالی که داشت میرفت گفت
●امیدوارم بچههام زودتر از تو جام خونین رو پیدا کنن و تو تا ابد تو این جلد گیر کنی
خوشبختانه جکسون این حرف رو نشنید وگرنه مایا تا الانا مرده بود
..........
_راست میگهها این شکلی راحتتره
اینو کوکی میگفت که چاقو کوچکتر توی دستش داشت
٪من نمیفهمم چرا بحث بریدن میشه همه چاقو برمیدارن
این رو هم جیهوپی میگفت که پشت مبل خودشو از دست اون دو تا روانی قایم کرده بود البته هانا هم کنارش بود
×بیاین زودتر کار رو انجام بدیم
+یه مشکلی هست
☆دیگه چی؟
+توی کتاب گفته که این خون به صورت عادی عمل نمیکنه و باید زیر نور ماه کامل باشه
یونگی به حالت پرکرفیسی به نارا نگاه کرد
# شوخی میکنی دیگه تا جایی که من آسمونو میبینم حالا حالاها ماه دایره ای در نمیاد
+میدونم ولی نمیشه کاریش کرد چون جزوی از قوانین شه
کوک و یونا با ناامیدی چاقو رو توی آشپزخونه برگردوندن و به جیهوپ و یونا احساس امنیت دادن
٪روانیا
&چه جوری داریم با این دو تا زندگی میکنیم
.........
جکسون با عصبانیت لیوان شراب خونی جدیدش رو روی زمین پرت کرد
! احمقا نمیتونستید از یه زن دفاع کنید الان چه جوری جام خونین و گیر بیارم اینطوری دارم پیرتر و پیرتر میشم میدونین که نمیخوام توی پیری تبدیل به انسان شم؟
یکی از نگهبانا که تونسته بود جون سالم در کنه و به قلعه جکسون اومده بود به ارونی گفت
• قربان خیلی تلاش کردیم اما اونا از قبل میدونستن
جکسون خواست حرف دیگهای بزنه که حواسش به دست مایا زن ۶۵ ساله انسانیش پرت شد
●ناراحت نباش عزیزم بالاخره یه راهی پیدا میشه یا آخرش منم میشم یکی از شما ها
جکسون با حالت مخالفی مایا را عقب برد
! نه مایا تو خونت خالصه نمیتونم بزارم
●اما اگه جام خونین پیدا نشه چی نمیتونم تا ابد منتظر بمونم یه روزی میمیرم اما اگه خون آشام باشم تا آخرین روز میتونیم زندگی کنیم
جکسون با داد گفت
! مایا بسته
مایا لحظهای سکوت کرد اما بعد با غرور در حالی که داشت میرفت گفت
●امیدوارم بچههام زودتر از تو جام خونین رو پیدا کنن و تو تا ابد تو این جلد گیر کنی
خوشبختانه جکسون این حرف رو نشنید وگرنه مایا تا الانا مرده بود
..........
۴.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.