꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 8
بردنم یه دیدم بردنم جلوی سالن ورزشی
( بچه ها چون زمستون بود برف خیلی سنگین و زیادی من امد)
چند تا از دخترای مدرسمون به همراه یه پسر بود
ا/ت : از من چی می خواین
یکی از دخترا امد طرفم و چونمو گرفت و گفت
دختره : کاری که با دخترایی که به جونگ کوک نزدیک میشن می کنیم
و به پسره اقامت داد و پسره امد طرفم و انقدر زدم تا خون بالا اوردم
( از زبان جونگ کوک)
رفتم پشت مدرسه ا/ت نبود
شاید یادش رفته دلم نمی خواست برم خونه دلم می خواست زیر برفا یکم قدم بزنم پس توی همون مدرسه شروع کردم به قدم زدن داشتم به برفا نگاه می کردم که چند نفرو اون گوشه دیدم رفتم جلو و الکسا و جو هیون چند تا از دخترا رو دیدم
و یکی رو روی زمین دیدم
اون.... اون ا/ت بود!!!!!
سری رفتم سمتشون و جو هیون رو کشیدم عقب و چند تا مشت توی صورتش زدم
و به الکسا و اون دخترا گفتم
جونگ کوک : دفعه دیگه این جوری باهاتون رفتار نمی کنم
و اونا رفتن سری رفتم طرف ا/ت داشت از دهنش خون نی امد و گریه می کردن نشستم رو زمین بدنش سرد بود و می لرزید
توی بقلم گرفتمشو گفتم
جونگ کوک : شششش اروم باش اونا رفتن دیگه نمی زارم اتفاقی برات بیوفته
دیدم سرشو گذاش روی سینه و چشمامو بست منم چند دقیقه توی بقلم گرفتمش
(از زبان ا/ت)
تمام تنم از سرما و استرس می لرزید ولی وقتی بقلم کرد یه لحظه احساس امنیت کردم و گرمای وجودش بهم گرما می داد
سرمو گذاشتم توی سینش و به صدای ضربان قلبش گوش می کردم
( از زبان جونگ کوک)
براش استایل بغل گرفتم و تا خونه بردمش رسیدیم در خونش که گذاشتمش زمین و وقتی مطمئن شدم حالش خوبه در خونمو باز کردم
جونگ کوک : حتما اگر چیزی لازم داشتی بهم بگو خب
ا/ت : باش
جونگ کوک : پس خدافظ
ا/ت : خدافظ
تا امدم برم تو خونه دیدم یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم دیدم ا/تس با خودت گاه لبخندی روی لبام امد
ا/ت : ببخشید که بغلت کردم
همون طور توی بغلم بود که یهو سرشو اورد بالا و بهم نگاه می کرد
داشتیم به هم نگاه می کردیم که من نا خدا گاه داشتم به صورتش نزدیک می شدم
که خجالت کشیدم و رفت داخل خونش
خندیدم و منم رفتم خونم.......
هنوز شرطا کامل نشده بود ولی رفتم کامنتا رو چک کردم دیدم یکی گفته بود لطفا شرطا رو کامل کنید و دیدم کلا خیلی خواهش کرده بودید پارت بعدی رو گذاشتم
شرطا :
لایک ۱۰
کامنت ۱۰
حمایت....... 💜؟
Part 8
بردنم یه دیدم بردنم جلوی سالن ورزشی
( بچه ها چون زمستون بود برف خیلی سنگین و زیادی من امد)
چند تا از دخترای مدرسمون به همراه یه پسر بود
ا/ت : از من چی می خواین
یکی از دخترا امد طرفم و چونمو گرفت و گفت
دختره : کاری که با دخترایی که به جونگ کوک نزدیک میشن می کنیم
و به پسره اقامت داد و پسره امد طرفم و انقدر زدم تا خون بالا اوردم
( از زبان جونگ کوک)
رفتم پشت مدرسه ا/ت نبود
شاید یادش رفته دلم نمی خواست برم خونه دلم می خواست زیر برفا یکم قدم بزنم پس توی همون مدرسه شروع کردم به قدم زدن داشتم به برفا نگاه می کردم که چند نفرو اون گوشه دیدم رفتم جلو و الکسا و جو هیون چند تا از دخترا رو دیدم
و یکی رو روی زمین دیدم
اون.... اون ا/ت بود!!!!!
سری رفتم سمتشون و جو هیون رو کشیدم عقب و چند تا مشت توی صورتش زدم
و به الکسا و اون دخترا گفتم
جونگ کوک : دفعه دیگه این جوری باهاتون رفتار نمی کنم
و اونا رفتن سری رفتم طرف ا/ت داشت از دهنش خون نی امد و گریه می کردن نشستم رو زمین بدنش سرد بود و می لرزید
توی بقلم گرفتمشو گفتم
جونگ کوک : شششش اروم باش اونا رفتن دیگه نمی زارم اتفاقی برات بیوفته
دیدم سرشو گذاش روی سینه و چشمامو بست منم چند دقیقه توی بقلم گرفتمش
(از زبان ا/ت)
تمام تنم از سرما و استرس می لرزید ولی وقتی بقلم کرد یه لحظه احساس امنیت کردم و گرمای وجودش بهم گرما می داد
سرمو گذاشتم توی سینش و به صدای ضربان قلبش گوش می کردم
( از زبان جونگ کوک)
براش استایل بغل گرفتم و تا خونه بردمش رسیدیم در خونش که گذاشتمش زمین و وقتی مطمئن شدم حالش خوبه در خونمو باز کردم
جونگ کوک : حتما اگر چیزی لازم داشتی بهم بگو خب
ا/ت : باش
جونگ کوک : پس خدافظ
ا/ت : خدافظ
تا امدم برم تو خونه دیدم یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم دیدم ا/تس با خودت گاه لبخندی روی لبام امد
ا/ت : ببخشید که بغلت کردم
همون طور توی بغلم بود که یهو سرشو اورد بالا و بهم نگاه می کرد
داشتیم به هم نگاه می کردیم که من نا خدا گاه داشتم به صورتش نزدیک می شدم
که خجالت کشیدم و رفت داخل خونش
خندیدم و منم رفتم خونم.......
هنوز شرطا کامل نشده بود ولی رفتم کامنتا رو چک کردم دیدم یکی گفته بود لطفا شرطا رو کامل کنید و دیدم کلا خیلی خواهش کرده بودید پارت بعدی رو گذاشتم
شرطا :
لایک ۱۰
کامنت ۱۰
حمایت....... 💜؟
۱۳.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.