من دوستت دارم دیونه پارت سریع گفتم
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۶۸ #.سریع گفتم..
-بذار در باز باشه..ولی اون بدون توجه به حرف من دراتاق روبست...
-این پسره کیه هرروز باهاش میری بیرون؟؟
-به تو مربوط نیست..
-خیلی هم به من مربوطه من پسر عموتم ومرداین خونه اجازه نمیدم هرغلطی که دلت میخواد انجام بدی..من به فکر ابروی خودمم نمیخوام تو درهمسایه ..روزبونابیوفته دختره بی کس وکاره هر غلطی دلش میخوادانجام میده.
-لطفاتمومش کن من هرکاری دلم بخواد انجام میدم خودم میدونم دارم چیکار میکنم...
- فقط یه بار دیگه اون پسره رو دوروبرت ببینم تو خونه زندون میشی..به فکرآبروی خودت نیستی به فکر آبروی ماباش درضمن دیگه هم اون پسره رونمیاری خونه...
-من کی اونوآوردم خونه؟؟
-خرخودتی فکرکردی اون صبح ندیدمش یواشکی از حیاط رفت بیرون شانس آورد بهش نرسیدم وگرنه میدونستم باهاش چیکارکنم...اونروز کاربرام پیش امدوزود رفتم وگرنه باتوهم کارداشتم...
حواستوجمع کن...اینوگفتورفت...
خندم گرفت..سینادرسته اذیتم میکرد وازمن بدش میودولی از حمایتای گاه وبیگاهش خوشم میومد..امابعضی مواقع خیلی ازش بدم میومد چون واقعاقابل تحمل میشد..
(عرفان)
-پس بالاخره میخوای بهش بگی..؟؟؟
-آره میترسم یکی دیگه بشه رقیبمو از دستش بدم.لبخندی زدم .نترس مگه داداش عرفانت میزاره کسی بشه رقیبت...ازدنیامحوش میکنم..
-قربونت داداش
-حالاکی بهش میگی؟؟؟
-فرداشب .توهم بهم کمک کن
-پایتم.
-دمت گرم..شب ماشینموبردار باکیانوش وآرادوسیامک برین خوش باشین...
-ایولاداداش دمت گرم توچی تونمیای؟؟
-نه من یه مقدارکار دارم...
دراتاق باز شدوآرشین پریدداخل
-یوهومن امدم.
-خوش نیومدی.
-تودرزدن بلد نیستی آبجی خانم....
-بیخیالشو دیگه داداش من..
-میبینیش حالامن اگه بدون درزدن برم تواتاقش تایه ماه میکوبوندش توسرم..
-زرنگه..
-داشتین راجب چی حرف میزدین؟؟
-فضولی..
-فضول نیستم کنجکاوم..
- کنجکاوی رابطه ای قویی بافضولی داره..
-نخیرم..
-چرا..بگو ببینم فضول خانم کی میری سرکارت ؟؟
-ازهفته ای دیگه کارام درست شد میرم..
-خوبه ..
(رویا)
داشتم باگوشیم بازی میکردن که صدای زنگش بلندشد شماره ای عرفان بود.نیشم شل شدقلبم شروع به تپیدن کردنفس عمیقی کشیدمو.اتصالو برقرارکردم...
-الو؟
-سلام رویادیونه خوبی..خخخ
حرصم گرفت..
-لقب خودتو به من نچسبون لطفا..
-قبول کن که دیونه ای ...
-چندین بار شاهد کارات بودم والان کاملا مطمعنم که مخت تاب داره ودیونه ای پس به من لقبش نده صدای خنده ای بلندش از پشت گوشی شنیده شد گوشی روبیشتر به گوشم چسبوندم حتی صدای خندشم برام تازگی داشت..
نیشم که شل شده بود روجمع کردم..
-کاری داشتی زنگ زدی؟؟
جدی شدوگفت:
-خب چیزه میخواس....میخواستم یه پیشنهاد بهت بدم اگه قبول کنی؟؟
-بذار در باز باشه..ولی اون بدون توجه به حرف من دراتاق روبست...
-این پسره کیه هرروز باهاش میری بیرون؟؟
-به تو مربوط نیست..
-خیلی هم به من مربوطه من پسر عموتم ومرداین خونه اجازه نمیدم هرغلطی که دلت میخواد انجام بدی..من به فکر ابروی خودمم نمیخوام تو درهمسایه ..روزبونابیوفته دختره بی کس وکاره هر غلطی دلش میخوادانجام میده.
-لطفاتمومش کن من هرکاری دلم بخواد انجام میدم خودم میدونم دارم چیکار میکنم...
- فقط یه بار دیگه اون پسره رو دوروبرت ببینم تو خونه زندون میشی..به فکرآبروی خودت نیستی به فکر آبروی ماباش درضمن دیگه هم اون پسره رونمیاری خونه...
-من کی اونوآوردم خونه؟؟
-خرخودتی فکرکردی اون صبح ندیدمش یواشکی از حیاط رفت بیرون شانس آورد بهش نرسیدم وگرنه میدونستم باهاش چیکارکنم...اونروز کاربرام پیش امدوزود رفتم وگرنه باتوهم کارداشتم...
حواستوجمع کن...اینوگفتورفت...
خندم گرفت..سینادرسته اذیتم میکرد وازمن بدش میودولی از حمایتای گاه وبیگاهش خوشم میومد..امابعضی مواقع خیلی ازش بدم میومد چون واقعاقابل تحمل میشد..
(عرفان)
-پس بالاخره میخوای بهش بگی..؟؟؟
-آره میترسم یکی دیگه بشه رقیبمو از دستش بدم.لبخندی زدم .نترس مگه داداش عرفانت میزاره کسی بشه رقیبت...ازدنیامحوش میکنم..
-قربونت داداش
-حالاکی بهش میگی؟؟؟
-فرداشب .توهم بهم کمک کن
-پایتم.
-دمت گرم..شب ماشینموبردار باکیانوش وآرادوسیامک برین خوش باشین...
-ایولاداداش دمت گرم توچی تونمیای؟؟
-نه من یه مقدارکار دارم...
دراتاق باز شدوآرشین پریدداخل
-یوهومن امدم.
-خوش نیومدی.
-تودرزدن بلد نیستی آبجی خانم....
-بیخیالشو دیگه داداش من..
-میبینیش حالامن اگه بدون درزدن برم تواتاقش تایه ماه میکوبوندش توسرم..
-زرنگه..
-داشتین راجب چی حرف میزدین؟؟
-فضولی..
-فضول نیستم کنجکاوم..
- کنجکاوی رابطه ای قویی بافضولی داره..
-نخیرم..
-چرا..بگو ببینم فضول خانم کی میری سرکارت ؟؟
-ازهفته ای دیگه کارام درست شد میرم..
-خوبه ..
(رویا)
داشتم باگوشیم بازی میکردن که صدای زنگش بلندشد شماره ای عرفان بود.نیشم شل شدقلبم شروع به تپیدن کردنفس عمیقی کشیدمو.اتصالو برقرارکردم...
-الو؟
-سلام رویادیونه خوبی..خخخ
حرصم گرفت..
-لقب خودتو به من نچسبون لطفا..
-قبول کن که دیونه ای ...
-چندین بار شاهد کارات بودم والان کاملا مطمعنم که مخت تاب داره ودیونه ای پس به من لقبش نده صدای خنده ای بلندش از پشت گوشی شنیده شد گوشی روبیشتر به گوشم چسبوندم حتی صدای خندشم برام تازگی داشت..
نیشم که شل شده بود روجمع کردم..
-کاری داشتی زنگ زدی؟؟
جدی شدوگفت:
-خب چیزه میخواس....میخواستم یه پیشنهاد بهت بدم اگه قبول کنی؟؟
- ۹۵.۰k
- ۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط