پسرک گفت چشات دخترک گفت چشام؟ پسرک گفت چشات منو یاد آدمی
پسرک گفت چشات دخترک گفت چشام؟ پسرک گفت چشات منو یاد آدمی میندازه که همین قدر چشاش تو خالی بود دخترک جواب داد دوستش داشتی پسرک گفت آره و یهو زیر دست وارد اتاق شد و پول را جلو پسرک گرفت ولی پسرک گفت من فقط برای دیدن دوباره تو اومدم! ورفت سوار ماشین شد دخترک گفت یونا برو دنبالش و ازش هر چیزی میتونی بفهم یونا گفت چشم خانوم یونا هرجا میرفت دنبالش تا همه چیزو فهمید و به پروانه سیاه گفت
یونا: خاااااا نوووووممممم! ا. ت: هومم؟ یونا: ااوووون یه مافیااااست!!!!! ا. ت: میدونم! یونا: از کجا؟ ا. ت : باید بگم؟ یونا : نه نه خانوم نمیخواد اها میخواستم بهتون بگم آقای جئون جمعه مهمونی دارن میخواید برین؟ ا. ت: هوم باید از تو اجازه بگیرم برو گمشو بیرون.یونا: چشم خانوم اما اما ا. ت: دیگه چه گوهیی خوردی یونا: خانوم اما خاموش (بعد میفهمید مهنظورم کیه) اونجاست ا. ت: مهم نیست من بازم میرم یونا: چشم خانوم
ا. ت تو ذهنش:
اون خاموش احمق هه خوبه محلوله هارو ازش بگیرم
پس جمعه چه شبی بشه خب لباس چی بپوشم و همچنین تو مستی همه چیو لو میده به خاطر همین نفر 100توی لیست مافیا بود
50مین بعد
این چطوره به نظر خوب میاد
بعد 9مین رسیدن به مهمونی بلاخره بعد 20سال پروانه سیاه خودشو نشون داده بود
همه نگاه هاروی پروانه سیاه بود فقط بع دودلیل
1زیباییش
2تنها دختر مافیا که موفق شده به جایگاه بالایی برسه و بیست سال همینطور موفق بدون اینکه بیاد بیرون موفق بود
بگذیریم ا. ت رسید به مهمونی و خاموش اومد سمتش
ا. ت که نقشه داشت محلوله هارو بگیره
که با خا موش رفتن طبقه بالا
رفتن طبقه بالا و ا. ت گفت جک یه سوال داشتم
محلوله هایی که تازه گرفتی کجاست میخوام ببینمشون چکشون کنم دروغ نگفتن
جک که تو مستی بود همه چیو لو داد و ا. ت یه تیر تو مغز جک خالی کرد ولی یهو موقعیت استراری بود ا. ت که وقت نداشت بع راننده بگه ماشبن رو بیارن و یهو فکری به ذهنش رسید که........
یونا: خاااااا نوووووممممم! ا. ت: هومم؟ یونا: ااوووون یه مافیااااست!!!!! ا. ت: میدونم! یونا: از کجا؟ ا. ت : باید بگم؟ یونا : نه نه خانوم نمیخواد اها میخواستم بهتون بگم آقای جئون جمعه مهمونی دارن میخواید برین؟ ا. ت: هوم باید از تو اجازه بگیرم برو گمشو بیرون.یونا: چشم خانوم اما اما ا. ت: دیگه چه گوهیی خوردی یونا: خانوم اما خاموش (بعد میفهمید مهنظورم کیه) اونجاست ا. ت: مهم نیست من بازم میرم یونا: چشم خانوم
ا. ت تو ذهنش:
اون خاموش احمق هه خوبه محلوله هارو ازش بگیرم
پس جمعه چه شبی بشه خب لباس چی بپوشم و همچنین تو مستی همه چیو لو میده به خاطر همین نفر 100توی لیست مافیا بود
50مین بعد
این چطوره به نظر خوب میاد
بعد 9مین رسیدن به مهمونی بلاخره بعد 20سال پروانه سیاه خودشو نشون داده بود
همه نگاه هاروی پروانه سیاه بود فقط بع دودلیل
1زیباییش
2تنها دختر مافیا که موفق شده به جایگاه بالایی برسه و بیست سال همینطور موفق بدون اینکه بیاد بیرون موفق بود
بگذیریم ا. ت رسید به مهمونی و خاموش اومد سمتش
ا. ت که نقشه داشت محلوله هارو بگیره
که با خا موش رفتن طبقه بالا
رفتن طبقه بالا و ا. ت گفت جک یه سوال داشتم
محلوله هایی که تازه گرفتی کجاست میخوام ببینمشون چکشون کنم دروغ نگفتن
جک که تو مستی بود همه چیو لو داد و ا. ت یه تیر تو مغز جک خالی کرد ولی یهو موقعیت استراری بود ا. ت که وقت نداشت بع راننده بگه ماشبن رو بیارن و یهو فکری به ذهنش رسید که........
۲.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.