رمان همسر اجباری پارت هفتاده وچهار
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتاده وچهار
بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست وقتی عشقت بد شه خیلی
وقتی که به تو نداشته باشه میلی
غم دنیاست وقتی خوابشو ببینی
اما هیچوقت نتونی پیشش بشینی
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست از محمد علیزاده
-آریا
-بله
اینطوری نباش میدونم سخته ولی تحمل کن حتما حکمتی تو این کار هست.
باشه سعی میکنم.ساعت نزدیکای دو شب یود و ما داشتیم میرفتیم سمت خونه.صدای آژیر گشت های خیابونی
اومد.
جناب ببخشید.
آریا :جانم
شب بخیر .شما چه نسبتی دارین . اینجا چکار میکنید
واقعا معلوم نیست چه نسبتی داریم
جواب سوال منو بدین آقا
ایشون خانم من هستن و االنم از پارک برگشتیم.
از کجا معلوم که زنو شوهر هستین.سوار شین بریم کالنتری
آریا عصبانی و گفت د یعنی چی کالنتری جرات قدم زدنم ندارم
من که تا اون لحظه ساکت بودم گفتم.
بایدچکار کنیم االن که ثابت شه ما زنو شوهریم.خونه ما سر خیابونه بریم اونجا و مدارکو بدیم خدمتتون.
واسه هیچ کسی این مورد رو ندارم اما چون دیر وقته وکسیم ندارین بیاد دنبالتون باشه مشکلی نیست سوار ماشین
شدیم و وقتی رسیدیم.نزاشتن آریا بیاد پایین.من سریع رفتم شناسنامه هامونو اوردم.
خب ببخشید ماهم ماموریم و معذور.
آقای محترم درسته ماموری اما کدوم احمقی با لباس ورزشی میره دنبال دوست دخترش اونم با این سرو وضع تو این
وقت شب. ها ؟واقعا خنده داره.
و اریا دست منو گرفتو رفتیم باال.
آریا نشسته بود رو مبل و چشاشو بسته بود.
چشم برو تو اتاقت تا منم واست بیارمآنا میشه یه دسمال بدی سرمو ببندم
قرص و با دستمال برداشتم بردم.
آریا دوس داری سرتو یکم ماساژ بدم
Comments please
بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست وقتی عشقت بد شه خیلی
وقتی که به تو نداشته باشه میلی
غم دنیاست وقتی خوابشو ببینی
اما هیچوقت نتونی پیشش بشینی
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست از محمد علیزاده
-آریا
-بله
اینطوری نباش میدونم سخته ولی تحمل کن حتما حکمتی تو این کار هست.
باشه سعی میکنم.ساعت نزدیکای دو شب یود و ما داشتیم میرفتیم سمت خونه.صدای آژیر گشت های خیابونی
اومد.
جناب ببخشید.
آریا :جانم
شب بخیر .شما چه نسبتی دارین . اینجا چکار میکنید
واقعا معلوم نیست چه نسبتی داریم
جواب سوال منو بدین آقا
ایشون خانم من هستن و االنم از پارک برگشتیم.
از کجا معلوم که زنو شوهر هستین.سوار شین بریم کالنتری
آریا عصبانی و گفت د یعنی چی کالنتری جرات قدم زدنم ندارم
من که تا اون لحظه ساکت بودم گفتم.
بایدچکار کنیم االن که ثابت شه ما زنو شوهریم.خونه ما سر خیابونه بریم اونجا و مدارکو بدیم خدمتتون.
واسه هیچ کسی این مورد رو ندارم اما چون دیر وقته وکسیم ندارین بیاد دنبالتون باشه مشکلی نیست سوار ماشین
شدیم و وقتی رسیدیم.نزاشتن آریا بیاد پایین.من سریع رفتم شناسنامه هامونو اوردم.
خب ببخشید ماهم ماموریم و معذور.
آقای محترم درسته ماموری اما کدوم احمقی با لباس ورزشی میره دنبال دوست دخترش اونم با این سرو وضع تو این
وقت شب. ها ؟واقعا خنده داره.
و اریا دست منو گرفتو رفتیم باال.
آریا نشسته بود رو مبل و چشاشو بسته بود.
چشم برو تو اتاقت تا منم واست بیارمآنا میشه یه دسمال بدی سرمو ببندم
قرص و با دستمال برداشتم بردم.
آریا دوس داری سرتو یکم ماساژ بدم
Comments please
۵.۲k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.