رمان همسر اجباری پارت هفتاده ششم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتاده ششم
بابا کیان گفت که آریا نمیاد تا دو سه هفته دیگه و این واسه من هیچ خوب نبود.وسایلو
برداشتم خواستم از راه روی اتاقا رد بشم که بی اراده برگشتم به عقب نگاهی انداختم.با اشکی که تو چشام جمع
شده بود.راه اتاق اریا رو در پیش گرفتم.ب محض ورودم به اتاق بوی آریا رو حس کردم اتاقی که منم چند شبی توش
مهمون بودم.رفتم نشستم گوشه تختش و از زیر تخت جعبه مشکی ویالون و در اوردم.با دیدنش دلم پرکشید سمت
بی عاطفه ترین مرد دنیا سمت دل شکسته ام. سمت دوست داشتنی ک نمیدونم اصال عشق یا عادت.
شروع کردم به نواختن موسیقی که آرومم میکردو دوای دردم بود.ویالونو برداشتم و گذاشتم سرجاش و راه افتادم
سمت موسسه قراره برم برای کالس طراحی با سیاه قلم البته به پیش نهاد آذین خودشم قرار بود بیاد ساعت
حدودای شیش بود رفتم موسسه تخصصی آموزش طراحی طرح زیبا.
سالم خسته نباشید
ممنون
من برای ثبت نام کالس های سیاه قلم اومدم.
خوش اومدین این برگه فرم و بعد به کالستون برید که ساعت شیش شروع میشه.
اما من وسایل زیادی همراهم نیست.
لوازم تحریر کنار موسسه اگه بگید کار آموز سیاه قلم هستین وسایلو بهتون میده.
ممنون .
بعد از پر کردن برگه ها رفتم و وسایلو گرفتم.
داخل کالس شدم استاد هنوز نیومده بود چندقیقه بعد سه تا دختر و دوتا پسر هم به جمع ما اضافه شدن.
نشسته بودیم که یه پسر دیگه اومد داخل رفت نشست سرمیز استاد یکی از پسرا گفت دادا اونجا واسه استاده فعال
شما بیا اینجا بشین نوبت اونجا هنوز زوده.
پسری که از در اومده بود نیش خندی زد.گفت من سینا زارع هستم استادتون .وای اصال ب قیافش نمیومد.خالصه
بعد از معرفی خودمون استاد رشته هامونم پرسید ک فقط من رشته ام ربطی ب سیاه قلم نداشت .
استاد:خانم رفیع مدادو اونشکلی نمیگیرن.برای اولین جلسه اشکالی نداره اما جلسه بعد تکرار نشه .هر کدوم از
شما یه مدل از دستشو بکشه.ببینم در چه حدی هستین.
بعد از کالس استاد طبق چیزایی ک خودمون کشیدیم بهمون چندتا مدل داد ک طراحی کنیم .داشتم از کالس
میرفتم بیرون که استاد گفت خانم اگه میشه شما چند لحظه بمونید.
کناری وایسادم ک استاد وسایلشو جمع کرد و اومدیه کتاب داد دستم
خانم اینو قبل از طراحی مطالعه کن.
ممنون استاد.
خواهش میکنم.
Comments please ^_^
بابا کیان گفت که آریا نمیاد تا دو سه هفته دیگه و این واسه من هیچ خوب نبود.وسایلو
برداشتم خواستم از راه روی اتاقا رد بشم که بی اراده برگشتم به عقب نگاهی انداختم.با اشکی که تو چشام جمع
شده بود.راه اتاق اریا رو در پیش گرفتم.ب محض ورودم به اتاق بوی آریا رو حس کردم اتاقی که منم چند شبی توش
مهمون بودم.رفتم نشستم گوشه تختش و از زیر تخت جعبه مشکی ویالون و در اوردم.با دیدنش دلم پرکشید سمت
بی عاطفه ترین مرد دنیا سمت دل شکسته ام. سمت دوست داشتنی ک نمیدونم اصال عشق یا عادت.
شروع کردم به نواختن موسیقی که آرومم میکردو دوای دردم بود.ویالونو برداشتم و گذاشتم سرجاش و راه افتادم
سمت موسسه قراره برم برای کالس طراحی با سیاه قلم البته به پیش نهاد آذین خودشم قرار بود بیاد ساعت
حدودای شیش بود رفتم موسسه تخصصی آموزش طراحی طرح زیبا.
سالم خسته نباشید
ممنون
من برای ثبت نام کالس های سیاه قلم اومدم.
خوش اومدین این برگه فرم و بعد به کالستون برید که ساعت شیش شروع میشه.
اما من وسایل زیادی همراهم نیست.
لوازم تحریر کنار موسسه اگه بگید کار آموز سیاه قلم هستین وسایلو بهتون میده.
ممنون .
بعد از پر کردن برگه ها رفتم و وسایلو گرفتم.
داخل کالس شدم استاد هنوز نیومده بود چندقیقه بعد سه تا دختر و دوتا پسر هم به جمع ما اضافه شدن.
نشسته بودیم که یه پسر دیگه اومد داخل رفت نشست سرمیز استاد یکی از پسرا گفت دادا اونجا واسه استاده فعال
شما بیا اینجا بشین نوبت اونجا هنوز زوده.
پسری که از در اومده بود نیش خندی زد.گفت من سینا زارع هستم استادتون .وای اصال ب قیافش نمیومد.خالصه
بعد از معرفی خودمون استاد رشته هامونم پرسید ک فقط من رشته ام ربطی ب سیاه قلم نداشت .
استاد:خانم رفیع مدادو اونشکلی نمیگیرن.برای اولین جلسه اشکالی نداره اما جلسه بعد تکرار نشه .هر کدوم از
شما یه مدل از دستشو بکشه.ببینم در چه حدی هستین.
بعد از کالس استاد طبق چیزایی ک خودمون کشیدیم بهمون چندتا مدل داد ک طراحی کنیم .داشتم از کالس
میرفتم بیرون که استاد گفت خانم اگه میشه شما چند لحظه بمونید.
کناری وایسادم ک استاد وسایلشو جمع کرد و اومدیه کتاب داد دستم
خانم اینو قبل از طراحی مطالعه کن.
ممنون استاد.
خواهش میکنم.
Comments please ^_^
۳.۷k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.